روشن اندیشان فرانسوی که برای توده های جهان سوم دلسوزی میکنند و پارهای از تیره ها مانند ایرانی تباران کرد را “فراموششدگان تاریخ “مینامند و گویا در اندیشه نگهداشت حقوق آنان هستند، در آبشخور(مورد) بومیان آبخوست(جزیره) کُرس نگر دیگری دارند و باورمندند که ۲۰۰ سال زندگی هنباز آنان با مردم فرانسه بسنده است تا بومیان کُرس نیز فرانسوی شمرده شوند.
وزیر کشور سوسیالیست فرانسه از “توده”خواندن مردم کُرس خودداری میکرد و یکی از شونداری(استدلال)های او، افزون بر رودررویی این امر با قانون اساسی، این است که «آبخوست(جزیره) کُرس نمایندگانی را در ۱۴ ژوئیه ۱۷۹۰ در جشن فدراسیون فرانسه داشت! ژوئیهای که امروزه ما هرساله مراسم آن را به نام جشن همبستگی برگزار میکنیم.» ویک(اما) همین روشن اندیشان در آبشخور(14) تیره هایایرانی، همزیستی “هزارهها” را فراموش میکنند. زیرا اقلیتها تنها در کشورهای دیگر برتافتنی هستند و نه در خود فرانسه ! فرانسویان ۱۰۰سال پیش از این در لبنان از گروه ویژهای پشتیبانی میکردند و امروزه از ایرانی تباران کُرد، ولی در خود خاک فرانسه از پروا به زبانهای بومی می هراسند.(۱)
آنچه در بالا آمد، پیشدرآمدی بود بر ریشهیابی برخی نسخهپیچیهایی که در روزهای واپس(اخیر) از سوی برخی رسانههای بیگانه در آبشخور جایگاه زبان پارسی در ایران، چهره گرفتهاست. کنون با این پیشزمینه، گفتار خود را پی میگیرم.
حق بهرهمندی تَکان(افراد) از آنِ اقلیتهای تیره ای و زبانی، از آموزش زبان مادری، امروزه یک حق پذیرفتهشده در بیشتر کشورهای چندزبانی جهان است. ناگریز(حتی) کشوری چون ترکیه نیز که تا همین یکدهه پیش، منکر موجودیت تیره ایرانی کُرد در کشور خود بود، چندی پیش پرگ(اجازه) راهاندازی تاروپود(شبکه) تلویزیونی بومی برای میانبندان(مناطق) کُردنشین این کشور را دربرد(صادر)کرد. ویک(اما) نکته درنگ پذیر در اینجاست که هر اندازه اقلیتهای تیره ای و زبانی از اقدامات خشونتآمیز و بر ضد امنیت میهن کشور پیروی شده خود واخیده(فاصله) گرفتهاند، دولتها را به بخشش امتیازات گستردهتری در حیطه حقوق فرهنگی و تیره خود باورمند کردهاند. بهویژه آنکه بخشش این حقوق و امتیازات، از هیچ پشتوانه بایایی آوری(الزامآوری) در حقوق میانکشوری (به جز از کشورهای اندام یا خواهان اندام شدن در یکپارچگانه اروپا) برخوردار نیست.
تاکنون در زمینهحقوق اقلیتها در درون دولتهای ملی، معتبرترین و متاخرترین سند که در سطح جهانی است، اعلامیه سال ۱۹۹۲ سازمان توده های یکپارچه درباره حقوق تَکان(افراد) از آنِ (متعلق) به گروههای اقلیتی میهنی، تیره ای، مذهبی و زبانی است. بر شالوده ماده دوم این اعلامیه، تَکان وابسته به گروه اقلیتی بایسته است که از حق بکارگیری حقوق فرهنگی، اجرای مراسم مذهبی، بهکاربردن زبان در حوزههای خصوصی و همگانی، بهرهمند باشند. ویک ماده هشتم همین اعلامیه نیز مُکیس(تاکید) میکند “هیچیک از مقررات اعلامیه کنونی نباید به گونهای چم گویی (تفسیر) شود که به مایه(موجب) آن پرکاری ای(فعالیتی) رودرروی اهداف و پایه های توده های یکپارچه انجام گیرد و یا آنکه رودررو با حاکمیت، یکپارچگی سرزمینی و یا استقلال سیاسی دولتها باشد.”
اگر چه خودداری دولتها از اجراییکردن برخی حقوق روشنشده در این اعلامیه میتواند به اتخاذ برخی راهکارهای تنبیهی دربرابر دولت خاطی از سوی سازمان توده های یکپارچه منجر شود، ویک از آنجایی که قطعنامههای مجمع همگانی سازمان توده های یکپارچه بر شالوده منشور توده های یکپارچه بدون جنبه “بایایی آور(الزامآور)” هستند(۲)، در نهایت چگونگی اجرای مفاد این قطعنامه نیز از زمان دربرد(صدور) تا به امروز، برزن(محل) ستیز میان سازمان توده ها و بسیاری کشورهای اندام که از تمکین به آن خودداری میورزیدهاند، بودهاست. تا جایی که میتوان گفت استناد به این اعلامیه تاکنون بیشتر ابزاری برای کنش فشار و امتیازگیری و یا امتیازدهی به برخی دولتهای اندام سازمان توده ها بودهاست.
در آبشخور(مورد) ایران بایا(لازم) به یاد(ذکر) است که اکنون در ایران هم بر شالوده تبار(اصل) پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی که بکارگیری زبانهای برزنی(محلی) در کنار زبان رسمی و هنباز(مشترک) فارسی، در مطبوعات و رسانههای گروهی و آموزش ادبیات آنها در مدارس، آزاد است، هماکنون نیز مطبوعات و تاروپودهای(شبکههای) استانی به زبان برزنی(محلی) پرکاری(فعالیت) میکنند و آموزشگاههای ویژه نیز در کنار برخی مراکز آموزش والای(عالی) دولتی (مانند دانشکده ادبیات و فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی که دارای دپارتمان آموزش زبان تُرکی است)، تیره های ایرانی از حقوق و آزادیهای زبانی خود بهرهمند هستند.
اما نخستین کنوانسیون در آبشخور حقوق اقلیتها که به شوند(دلیل) “پیمان نامه”بودن جنبه بایایی آور(الزامآور) دارد، “کنوانسیون پایهای پشتیبانی از اقلیتهای میهنی شورای اروپا”، مصوب نوامبر ۱۹۹۴ است که همانطور که گفتهشد، نخستین سند بایایی آور و چند سویه ای است که تاکنون به پشتیبانی از اقلیتهای بومی اختصاص یافتهاست. بر شالوده این پیمان نامه نیز، حق کاربرد زبانهای اقلیت در زندگی خصوصی و همگانی ناگرفتنی است.(۳)
بنابراین ملاحظه شد که به جزاز کشورهای اندام یکپارچگانه اروپا و یا کشورهای خواستار اندام شدن در این یکپارچگانه(اتحادیه)، هیچیک از کشورهای دیگر جهان با یک سند حقوقی بایایی آور مبنی بر بهرسمیتشناختن آزگار و قطعی حقوق فرهنگی اقلیتهای تیره ای و زبانی روبرو نیستند، ویک چگونه است که پذیرش این حقوق در کشورهای اروپایی بهآسانی چهره میپذیرد، ویک دولتهای دیگر نقاط جهان از تندادن به این امر اکراه دارند و خودداری میورزند؟
“رولان برتون” انسانشناس فرانسوی، پاسخ شایسته ای برای این پرسش دارد. وی باورمند است « دگر ناپذیر بودن مرزها در اروپا، پایه ای بود که ناگریز(حتی) پیش از یاد آشکار آن در همداستاننامه هلسینکی (۱۹۷۳) آبشخور پذیرش بود…امروزه دیگر روزگار جنگهای پیوست نیست». وی بهدرستی “خردهامپریالیسم صرب” را از آن به روزگاری دیگر می شمارد که به چهره پدیدهای ناهمگون با اروپای امروز نمود کردهبود(۴)
به این چیدمان است که در اروپا، با پروا به پایبندی کنشگران تیره ها به توده-دولتهای پیرو خود، راه برای انجام بسیاری از حقوق اقلیتهای تیره ای و زبانی، باز شدهاست. ویک آیا این زمینه در همهجای جهان هستی دارد؟ در پاسخ باید گفت که بیگمان ناهمسانیهای انکارناپذیر در سطوح گوناگون گسترش انسانی، میان کشورهای اروپایی با بسیاری از کشورهای گسترشنیافته و یا در حالگسترش هستی دارد، همچنانکه واگردانی های(تفاوتهای) فاحشی در پایههای شناخت و شیوههای کارکردی گروههای اتنیک این کشورها با کشورهای اروپایی.
برای نمونه در شماری از کشورهایی که دارای اقلیت ترکزبان هستند، با رخنه خزنده جریان پانترکیسم روبروییم که آشکارا دارای گرایشهای زننده نژادپرستانه و رویکردی پیوستگرایانه نسبت به کشور ترکیه هستند. این جریان به شکل روشنی در صدد است با سنگرگرفتن پشت خواسته های حقوق بشری، به آهنگ های(مقاصد) بلندمدت تجزیهخواهانه خود از کشور متبوع و راهبرد پیوستگرایانه خود به کشور ترکیه ( و در آبشخور ایران جمهوری آظربایجان)، جامه کنش بپوشاند. تجزیه قبرس با تجاوز ارتش ترکیه در سال ۱۹۷۴ به دو بخش یونانی و ترک ، نمونهی روشنی از انجام این راهبرد است.
در این آبشخور، جا دارد به نمونه ای اشاره کنم؛ چندی پیش (در اسفندماه سال ۱۳۸۷) شماری به بهانه روز جهانی زبان مادری، کمپینی به راه انداختند و طی آن خواستار بهرهمندی از “آموزش به زبان مادری” شدند. این کمپین که در پی همه کوششها، تبلیغات و دستینه های گروهی و ساختگی در نهایت به ۱۰ هزار دستینه نیز نرسید، در بردارنده دو نکته کرامند(مهم) و پرواپذیر(قابل توجه) بود.
نخست اینکه در این کمپین خواسته “حق آموزش زبان مادری” به ریخت زیرکانهای دگردیس به “حق آموزش به زبان مادری” شده بود. این در حالی است که در همه کشورهایی که به حقوق زبانی تیره ها پایبندند، “آموزش زبان مادری” کنش میشود. آهنگ از “حق آموزش به زبان مادری” تعطیلی آموزش زبان ملی و رسمی کشور است، در حالیکه “آموزش زبان مادری” به این مفهوم است که تیره های زبانی حق دارند در کنار آموزشدیدن در مدارس و مراکز آموزش والا، از آموختن زبان و ادبیات برزنی(محلی) خود نیز به شیوه دانشی، بهرهمند شوند. این رویه اکنون در بیشتر کشورهای جهان پذیرفتهشدهاست و در حال اجراست.
بهویژه آنکه هم در قطعنامه مجمع همگانی توده های یکپارچه در سال ۱۹۹۲ و هم در کنوانسیون پایهای پشتیبانی از اقلیتهای میهنی شورای اروپا، اشاره فریوری(مستقیمی) به چگونگی بهرهمندی اقلیتها از کاربرد زبانهای خود در عرصه همگانی نشدهاست، بیشتر کشورهای جهان بهرهمندی از آموزش زبان مادری را در کنار زبان میهنی و رسمی، روا دانستهاند.( همه این نوشته از برگه آذربایجان در فیس بوک گرفته شده است، از کپی پیست خودداری کنیم) این هنجار(قاعده) کامناکام(البته) دربردارنده کشورهای کنفدرالی چون سوئیس و بلژیک که از آغازدر پی یکپارچگی امیرنشینهای مستقلی ریخت گرفته اند، نمیشود. از این روی است که در ایران نیز خواسته حق آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی، امری منطقی و بررسی پذیر است در حالیکه خواست “آموزش به زبان مادری” که به ماناک(معنای) تعطیلشدن آموزش زبان رسمی و میهنی و فراگیر و کهن ایرانیان چیم(یعنی) زبان پارسی است، به شوند(دلیل) آسیب(صدمه) انکارناپذیری که به یکپارچگی میهنی و سرزمینی کشور وارد میکند، به هیچ روی طرح پذیر و پذیرفتنی نیست.
نکته دوم این بود که نوشته این آکسیون، به دو زبان پارسی و ترکی (با خط لاتین-ژرمنی آبشخور بکارگیری در ترکیه) آماده شدهبود. تنظیم نوشته ترکی با خطی نارایج در ایران و مرسوم در کشور همسایه، بهروشنی بیانگر آهنگ های تجزیهطلبانه و پیوستگرایانه تنظیمکنندگان این فراخوان بود. تنظیم تنها نوشته ترکی و گردآوری دستینه از میان ترکگرایان و چند کنشگر ترکمن بیش از هرچیز نشانگر این بود که “کُردستیزی” این جماعت به اندازهای است که ناگریز(حتی) در چنین جایگاهی نیز باشنده به همراهی با کنشگران ایرانی تبار کُرد نیستند. نامهای شاختگی شگفت و ناآشنا و ستیزهجویانهای چون چنگیز، ایلغار، قوبلای و اختای و آبشخورهایی از این دست نیز خود بیش از هرچیز بیانگر شیفتگی تنظیمکنندگان این نامه به فراروایتهای پوسیده نژادی است.
تیرداد بنکدار
پینوشتها
(۱) خوبروی پاک، محمدرضا (۱۳۸۰)؛ اقلیتها؛ تهران؛ نشر شیرازه، چاپ اول، صص۵۸-۵۷.
(۲)مقتدر، هوشنگ (۱۳۸۳)؛ حقوق بینالملل عمومی؛ تهران؛ انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ نهم، ص ۳۴-۳۲.
(۳) لوین، لیا (۱۳۷۸)؛ پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر؛ ترجمه محمد جعفر پوینده؛ تهران، چاپ جهارم، ص ۱۰۹
(۴)برتون،رولان (۱۳۸۰)؛ قومشناسی سیاسی؛ ترجمه ناصر فکوهی؛ تهران: نشر نی، چاپ اول، ص ۱۵۱.
* این گفتار چندی پیش پیش، در نقد تارنمایی که در حوزه مپرسمان تیره ای ایران پرکاری میکند نوشته شد، ویک در ماههای گذشته آبشخور بازبینی و ویرایش جای گرفت و در برخی از نشریات و تارنماها، پراکنده شد. با پروا به کرامندی(اهمیت) زمینه و نیز بازنشر نسخه ویرایش شده گفتاردر رسانههای چاپی و الکترونیک، گزیریدم(تصمیم گرفتم) نسخه بازبینیشده و نهایی این گفتار را پراکنده کنم.