| | -
انتشار یک کتابچه پیوست برای نسک ادبیات برش نخست متوسطه در شهرستان سقز استان کردستان بازجست های نوینی در زمینه آموزش زبانهای برزنی در مدارس گشوده است. دفتر تالیف نسک های آموزشی در نسکهای نوین زبان و ادبیات فارسی متوسطه یک بند 12برگه ای را به جُست آزاد در ویژه ادبیات بومی اختصاص داد. برگه هایی سفید که ظاهرا باید با هنبازی آموزگار و دانش آموز هر ناحیه و درنگ در ادبیات بومی پر شوند. در پی آن برخی آموزگاران در سقز با بکارگیری این گنجایش اقدام به آماده سازی یک کتابچه زبان و ادبیات زبان ایرانیِ کردی کردهاند. آنها میگویند این کار گامی در راستای «آموزش به زبان مادری» خواهد بود.
در همین راستا پرسشهایی را در ویژه زبان مادری و چگونگی مدیریت گوناگونی زبانی و تیره ای کشور از سالار سیفالدینی پژوهشگر ارشد خوانش های تیره ای که تا کنون پژوهش هایی در باب بند 15 زبان مادری انجام داده است، مطرح کردهایم.
اصولا حقی به نام آموزش زبان مادری که برخی آن را جزو حقوق کیانایی(طبیعی) مینامند کی و چگونه زاده شد؟
باید بگویم اصولا حقی به نام آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری هستی ندارد. رودرروی آنچه از سوی پدافندگران این گفتمان مدام طرح میشود این یک حق «کیانایی» یا نخستین هم نیست. حقوق کیانایی(طبیعی) تعریف مشخصی دارد و ناظر به هر آن چیزی است که با سرشت آدمی در پیوند باشد. ویژگی ویچرت(اصلی) آن هم جهانشمولی است یعنی زمان و مکان، نژاد و جغرافیا و ملیت دگری ای در آن نمیدهد. نمونه های حقوق نخستین و کیانایی هم در سرچشمه های حقوق همگانی آمده و گزاره اند از حق زندگی، داد، میانجی، برائت، آشتی و... . درست است که سخن گفتن به یک زبان جزیی از سرشت است ویک «آموزش سامانمند آن از سوی دولت» بخشی از سرشت انسانی نیست.
در سطح حقوق بشر هم تنها ماده ای که در اُمّهات حقوق بشری به پرسمان زبان اقلیتها (که کامناکام ما در ایران آن را زبان تیره های ایرانی مینامیم) اشاره کرده، ماده 27 میثاق میانکشوری حقوق مدنی- سیاسی است که پیوست منشور و اعلامیه است. در این ماده هیچ بایایی(لزوم) برای دولتها در ویژه آموزش زبانهای اقلیت روشن نشده است. تنها چیزی که میثاق از دولتها میخواهد این است که بازدار «تکلم» گویشوران این گروهها به آن زبان ویژه نشود. این دسته از حقوق بشر میانکشوری در آبشخور آنچه نباید بشود، سخن می گوید.
ویک پدافندگران آموزش زبان های برزنی از حق و حقوقی سخن می گویند که معوق مانده و باید زودتر اجرا شود. از سوی دیگر اگر این زمینه را یک حق (ولو حق دوم) ندانیم پس چگونه تحلیل پذیر است؟
پرسمان زبان مادری همانگونه که گفتم ناظر به حق نیست، بلکه ناظر به آزادیهاست. «آزادیها» گزاره از مجموعه نیروها و ابتکارات انسان در فرمانرانی بر سرنوشت خویش است. به لحاظ نظری برخورداری از این «آزادیها» مستلزم مداخله نکردن و نبود مزاحمت دیگری است. ویک(اما) باید پروا کرد که هر «آزادی» لزوما یک «حق» نیست. نمونه وار زندگی یک حق است. دولت اصولا پرگ گرفتن زندگی انسانها را ندارد. ویک داشتن اتومبیل یک حق نیست بلکه یک آزادی است به این ماناک که دولت خویشکار نیست برای شهروندان، اتومبیل تامین کند. اما اگر شهروندان خواستار بهره مندی از این آزادی شوند دولت اصولا روا به بازداری نیست. استاد بزرگوار محمدعلی موحد هم در واگردانی باریک میان آزادی و حق، آزادی را حقی دانسته است که در برابر آن تکلیفی نیست.
با پروا به این جُست نظری کوتاه من از این دیدگاه که «آموزش زبان مادری از سوی دولت یک حق نیست» اینطور پدافند میکنم که یادگیری و آموزش زبان مادری یک «آزادی» است نه یک حق تا در برابرش «تکلیفی» برای دولت بپنداریم. در این چارچوب پرسمان آموزش زبان مادری باید در بستری بیرون از زمین دولتی(بودجه همگانی) انجام شود. نمونه وار شدنی است آموزشکدههای خصوصی یا دانشگاه آزاد یا کامناکام مدارس غیر انتفاعی نسبت به آموزش آن اقدام نمایند. اصولا دولت به جای مداخله در این امور باید نظارت بر نیکی اجرا داشته باشد.
به همین شوند است که فراز آخر پایه 15 گزاره «آزاد است» را بکارگیری می کند. در واقع قانون اساسی این پرسمان را در بستر «آزادیها» شناسایی کرده نه حقوق. به همین دلگذردولت خویشکار به تکلیفی نشده است. بنابراین اگر روزی دولت پرگ بنیاد آموزشکدههای زبانهای برزنی را لغو کرد میتوان واخواست کرد. اما نمیتوان واخاستگر بود که چرا دولت اقدام به برقراری سامانه آموزشی چند زبانه نمیکند.
شماری از بنیاد 15 تفسیری بیشینه ای دارند و از آموزش همه دروس از دوره ابتدایی به زبانهای برزنی سخن میگویند. جایگاه این جُست در کجاست؟
جدای از ابعاد کیستی، دانشی، امنیتی و میهنی آن که این پرگ را به ما نمیدهد از منظر سیاسی- حقوقی هم چنین امکانی نیست. این تفسیر نه از پایه 15 بر میآید نه از ماده 27 میثاق. همینطور کنوانسیونهای میانکشوری در ویژه حق برابری در امر آموزش این شیوه را رد میکنند. ماده 5 کنوانسیون نبود تبعیض در آموزش میگوید: «شناسایی حق اقلیتها برای انجام پرکاری هایهای آموزشی ویژه خود بسته به سیاست آموزشی هر کشور و بکارگیری و آموزش زبان خود دربایست است» و در ادامه این ماده را مشروط کرده است. یکی اینکه «این حق به روشی کنش نشود که بازدار از فرایافت فرهنگ و زبان جامعه و مشارکت درپرکاری های آن از سوی اندامهای اقلیتها شود یا بر حاکمیت میهنی هنایش بگذارد» و شرط دوم «شرکت در چنین مدارسی اختیاری باشد.»
چنانچه ملاحظه میشود هرآینه کنوانسیونهای دلبسته به این گفتمان هم از آموزش به زبانهای مادری پدافند نمیکنند. شوندهایش هم روشن است. این گزینش اصولا از آنِ کودک نیست ، بلکه از آن ِبه والدین است و دانسته نیست که کودک پس از رسیدن به سال بالندگی از گزینشی که دیگران برای وی کرده اند خشنود باشد یا خیر! فرصتهای پیشه ای و منزلت اجتماعی همیشه کسب پذیر نیست.انسانها در یک برش مشخص جوانی میتوانند وارد این وادیها شوند. ویک همیشه گاه برای یادگیری هر زبانی هستی دارد.
بر شالوده این کلیات انتشار نسکی برای آموزش زبان و ادبیات کردی در سقز (استان کردستان) را چطور میشود ارزیابی کرد؟
در استان کردستان دو پیشامد در این زمینه رخ داد. دانشگاه آزاد سنندج کرسی زبان و ادبیات ایرانیِ کردی را دایر کرد. همان اندازه که این کنش پدافندپذیر است تدوین یک کتاب برای آموزش زبان بومی در سقز جز پدافندپذیر است. تنها همین نکته که این کار با تبلیغات و جوسازی سیاسی و دامن زدن به یک گفتمان پادمیهنی همراه بود بسنده است تا نتوانیم از آن پدافند کنیم. پرسمان دوم این بود که تدوین کنندگان این کتاب جامعه را در برابر «کنش انجام شده» جای دادند. این پرسمان به سرسخن تجربه نخستین، کاری نبود کهپنهانی چهره بگیرد و پس از آنکه پایان یافت، خبر آن پراکنده شود. این شیوه نشان از حسن نیت ندارد و باعث سلب اعتماد شد.
از نگر سیاسی اگر نگاه کنیم کنش کنونی کاملا رودرروی قانون است. زیرا نص روشن بنیاد 15 این است که کلیه اسناد و نسک های درسی باید به زبان فارسی تدوین شود. ویک نسک مدرسه صلاحالدین سقز به فارسی تنظیم نشده است. در بنیاد 15 از امکان آموزش ادبیات برزنی در مدارس سخن می گوید. بیشینهترین تفسیری که از این بنیاد میشود انجام داد همین است: آموزش ادبیات نه زبان. ولی تدوین یک نسک 80 برگهای برای فصلی که نمره ای برایش لحاظ نخواهد شد و بیشتر از یک نشست نمیتوان برایش گاه گذاشت با چه توجیهی انجام میشود؟
در پیشگفتار نسک ادبیات فارسی پایه نخست دبیرستان در بخش سخنی با دبیران، پرگ(اجازه) تولید درون مایه مشارکتی(آموزگار- دانش آموز) در دو درس آزاد داده شده است که برگه های آن تهی است. شمار برگه های تهی حدودا 10 برگه است. ویک یک شمار نشسته اند به چهره یکسویه (نه طی مشارکت با دانش آموز) نسکی در 80 برگه تدوین کردهاند. به نگر میرسد از این گنجایش 10برگه ای سوء بکارگیری شده و اعتمادی که دولت به آموزگاران داشت لرزان شده است. چنین کارهایی باید با مشارکت دفتر تدوين، شورای والای انقلاب فرهنگی، فرهنگستان زبان فارسی و شورای والای امنیت میهنی چهره بگیرد نه سر خود.
اکنون که کار به این نقطه رسیده چاره چیست؟
بهرحال کاری که در سقز انجام شد پدافندپذیر است و باید وضعیت پیشینه اعاده شود. دفتر تالیف هم باید جلو سوء بکارگیری را ببندد. ویک در سطح کلان پیش از هر چیز باید از استثمار زبان مادری پرهیز کرد. هم پدافندگران زبان مادری باید از جو سیاستزده دوری کنند و هم سیاسیون ما نپندارند هنگامیکه دستشان در امور دیگر تهی است، آغاز کنند به اشاره به چنین وعده هایی که می پندارند در صندوق رای مابه ازایی دارد. این وعدهها جز ایجاد چشمداشت نابجا و در نهایت ناخشنودی از سامانه سیاسی نتیجه ای ندارد.
در کنش امروز آموزشکدههای بسیاری سراغ داریم که به ویژه در کردستان به آموزش زبان کردی و ارائه مدرک آموزشی در این رشته میپردازند. این آموزشگاهها باید بسیار شوند. دانشگاههای جزدولتی هم باید به میدان بیایند. هر چند در دانشگاه دولتی تبریز نزدیک به 10 سال است که رشته زبان و ادبیات ترکی دایر است. استادان رشته هم از باکو خوانده شده اند. ویک خود طرفداران زبان مادری هم برای آموزش زبان ترکی در این رشته ثبت نام نمیکنند. مردم هم پیشواز نمیکنند.
چرا؟
بهخاطر اینکه مردم عادی از راه رسانههای جمعی و همکاری اجتماعی زبان برزنی را یاد میگیرند. بخش بزرگی از طرفداران گفتمان زبان مادری هم بیشتر به دنبال پرسمان دیگر(سیاسی) هستند و دلبستگی ای به باشندگی در فضای صرفا آکادمیکی که در آن خبری از سیاست نیست ندارند و این هم نشان میدهد که پرسمان آنها زبان برزنی نیست و نیات دیگری در کار است.
تفسیر شما از بنیاد 15 قانون اساسی چگونه است؟
اکنون در ایران دهها رادیو تلویزیون استانی به زبان هایی جز از فارسی هستی دارند. هرآینه در شهرهای دو زبانه ای که استان نیستند رادیو تلویزیون به زبان برزنی دایر شده است. نمونهاش مهاباد است، رادیو ترکمنی هم مدتها پیش از بنیاد استان گلستان هستی داشت. به این خاطر است که میگویم اصل15 دقیقا اجرا میشود. دولت در حوزه صدا و سیما که انحصاری و حاکمیتی است خود شخصا ورود کرده است. ویک در حوزه مطبوعات و مدارس که بخش خصوصی امکان ورود دارد تنها پروانه ها را پرکار کرده است. اینجاست که تفسیر به گفت شما بیشینه ای از بنیاد 15 رنگ میبازد.
اگر از گزاره «آزاد است» الزام استنباط شود، پس باید دولت را ملزم به انتشار «مطبوعات» به زبان برزنی هم بدانیم! آیا این منطقی است؟ فقها میگویند اصولا ملازمه ای میان اباحه یک امر از سوی آمر با انجام آن از سوی خود وی هستی ندارد.
قانون اساسی در ویژه فراهم کردن پیشه زایی و مسکن و آموزش و پرورش رایگان خویشکاری کوشنده تری بر دوش دولت گذاشته است. ولی آیا دولت شخصا خویشکار است برای تَکان خانه خریداری کند یا کاریابی کند؟ در همه این اصول منظور قانونگذار فراهم کردن «زمینه ها» است نه چیز دیگر.
در همین راستا پرسشهایی را در ویژه زبان مادری و چگونگی مدیریت گوناگونی زبانی و تیره ای کشور از سالار سیفالدینی پژوهشگر ارشد خوانش های تیره ای که تا کنون پژوهش هایی در باب بند 15 زبان مادری انجام داده است، مطرح کردهایم.
اصولا حقی به نام آموزش زبان مادری که برخی آن را جزو حقوق کیانایی(طبیعی) مینامند کی و چگونه زاده شد؟
باید بگویم اصولا حقی به نام آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری هستی ندارد. رودرروی آنچه از سوی پدافندگران این گفتمان مدام طرح میشود این یک حق «کیانایی» یا نخستین هم نیست. حقوق کیانایی(طبیعی) تعریف مشخصی دارد و ناظر به هر آن چیزی است که با سرشت آدمی در پیوند باشد. ویژگی ویچرت(اصلی) آن هم جهانشمولی است یعنی زمان و مکان، نژاد و جغرافیا و ملیت دگری ای در آن نمیدهد. نمونه های حقوق نخستین و کیانایی هم در سرچشمه های حقوق همگانی آمده و گزاره اند از حق زندگی، داد، میانجی، برائت، آشتی و... . درست است که سخن گفتن به یک زبان جزیی از سرشت است ویک «آموزش سامانمند آن از سوی دولت» بخشی از سرشت انسانی نیست.
در سطح حقوق بشر هم تنها ماده ای که در اُمّهات حقوق بشری به پرسمان زبان اقلیتها (که کامناکام ما در ایران آن را زبان تیره های ایرانی مینامیم) اشاره کرده، ماده 27 میثاق میانکشوری حقوق مدنی- سیاسی است که پیوست منشور و اعلامیه است. در این ماده هیچ بایایی(لزوم) برای دولتها در ویژه آموزش زبانهای اقلیت روشن نشده است. تنها چیزی که میثاق از دولتها میخواهد این است که بازدار «تکلم» گویشوران این گروهها به آن زبان ویژه نشود. این دسته از حقوق بشر میانکشوری در آبشخور آنچه نباید بشود، سخن می گوید.
ویک پدافندگران آموزش زبان های برزنی از حق و حقوقی سخن می گویند که معوق مانده و باید زودتر اجرا شود. از سوی دیگر اگر این زمینه را یک حق (ولو حق دوم) ندانیم پس چگونه تحلیل پذیر است؟
پرسمان زبان مادری همانگونه که گفتم ناظر به حق نیست، بلکه ناظر به آزادیهاست. «آزادیها» گزاره از مجموعه نیروها و ابتکارات انسان در فرمانرانی بر سرنوشت خویش است. به لحاظ نظری برخورداری از این «آزادیها» مستلزم مداخله نکردن و نبود مزاحمت دیگری است. ویک(اما) باید پروا کرد که هر «آزادی» لزوما یک «حق» نیست. نمونه وار زندگی یک حق است. دولت اصولا پرگ گرفتن زندگی انسانها را ندارد. ویک داشتن اتومبیل یک حق نیست بلکه یک آزادی است به این ماناک که دولت خویشکار نیست برای شهروندان، اتومبیل تامین کند. اما اگر شهروندان خواستار بهره مندی از این آزادی شوند دولت اصولا روا به بازداری نیست. استاد بزرگوار محمدعلی موحد هم در واگردانی باریک میان آزادی و حق، آزادی را حقی دانسته است که در برابر آن تکلیفی نیست.
با پروا به این جُست نظری کوتاه من از این دیدگاه که «آموزش زبان مادری از سوی دولت یک حق نیست» اینطور پدافند میکنم که یادگیری و آموزش زبان مادری یک «آزادی» است نه یک حق تا در برابرش «تکلیفی» برای دولت بپنداریم. در این چارچوب پرسمان آموزش زبان مادری باید در بستری بیرون از زمین دولتی(بودجه همگانی) انجام شود. نمونه وار شدنی است آموزشکدههای خصوصی یا دانشگاه آزاد یا کامناکام مدارس غیر انتفاعی نسبت به آموزش آن اقدام نمایند. اصولا دولت به جای مداخله در این امور باید نظارت بر نیکی اجرا داشته باشد.
به همین شوند است که فراز آخر پایه 15 گزاره «آزاد است» را بکارگیری می کند. در واقع قانون اساسی این پرسمان را در بستر «آزادیها» شناسایی کرده نه حقوق. به همین دلگذردولت خویشکار به تکلیفی نشده است. بنابراین اگر روزی دولت پرگ بنیاد آموزشکدههای زبانهای برزنی را لغو کرد میتوان واخواست کرد. اما نمیتوان واخاستگر بود که چرا دولت اقدام به برقراری سامانه آموزشی چند زبانه نمیکند.
شماری از بنیاد 15 تفسیری بیشینه ای دارند و از آموزش همه دروس از دوره ابتدایی به زبانهای برزنی سخن میگویند. جایگاه این جُست در کجاست؟
جدای از ابعاد کیستی، دانشی، امنیتی و میهنی آن که این پرگ را به ما نمیدهد از منظر سیاسی- حقوقی هم چنین امکانی نیست. این تفسیر نه از پایه 15 بر میآید نه از ماده 27 میثاق. همینطور کنوانسیونهای میانکشوری در ویژه حق برابری در امر آموزش این شیوه را رد میکنند. ماده 5 کنوانسیون نبود تبعیض در آموزش میگوید: «شناسایی حق اقلیتها برای انجام پرکاری هایهای آموزشی ویژه خود بسته به سیاست آموزشی هر کشور و بکارگیری و آموزش زبان خود دربایست است» و در ادامه این ماده را مشروط کرده است. یکی اینکه «این حق به روشی کنش نشود که بازدار از فرایافت فرهنگ و زبان جامعه و مشارکت درپرکاری های آن از سوی اندامهای اقلیتها شود یا بر حاکمیت میهنی هنایش بگذارد» و شرط دوم «شرکت در چنین مدارسی اختیاری باشد.»
چنانچه ملاحظه میشود هرآینه کنوانسیونهای دلبسته به این گفتمان هم از آموزش به زبانهای مادری پدافند نمیکنند. شوندهایش هم روشن است. این گزینش اصولا از آنِ کودک نیست ، بلکه از آن ِبه والدین است و دانسته نیست که کودک پس از رسیدن به سال بالندگی از گزینشی که دیگران برای وی کرده اند خشنود باشد یا خیر! فرصتهای پیشه ای و منزلت اجتماعی همیشه کسب پذیر نیست.انسانها در یک برش مشخص جوانی میتوانند وارد این وادیها شوند. ویک همیشه گاه برای یادگیری هر زبانی هستی دارد.
بر شالوده این کلیات انتشار نسکی برای آموزش زبان و ادبیات کردی در سقز (استان کردستان) را چطور میشود ارزیابی کرد؟
در استان کردستان دو پیشامد در این زمینه رخ داد. دانشگاه آزاد سنندج کرسی زبان و ادبیات ایرانیِ کردی را دایر کرد. همان اندازه که این کنش پدافندپذیر است تدوین یک کتاب برای آموزش زبان بومی در سقز جز پدافندپذیر است. تنها همین نکته که این کار با تبلیغات و جوسازی سیاسی و دامن زدن به یک گفتمان پادمیهنی همراه بود بسنده است تا نتوانیم از آن پدافند کنیم. پرسمان دوم این بود که تدوین کنندگان این کتاب جامعه را در برابر «کنش انجام شده» جای دادند. این پرسمان به سرسخن تجربه نخستین، کاری نبود کهپنهانی چهره بگیرد و پس از آنکه پایان یافت، خبر آن پراکنده شود. این شیوه نشان از حسن نیت ندارد و باعث سلب اعتماد شد.
از نگر سیاسی اگر نگاه کنیم کنش کنونی کاملا رودرروی قانون است. زیرا نص روشن بنیاد 15 این است که کلیه اسناد و نسک های درسی باید به زبان فارسی تدوین شود. ویک نسک مدرسه صلاحالدین سقز به فارسی تنظیم نشده است. در بنیاد 15 از امکان آموزش ادبیات برزنی در مدارس سخن می گوید. بیشینهترین تفسیری که از این بنیاد میشود انجام داد همین است: آموزش ادبیات نه زبان. ولی تدوین یک نسک 80 برگهای برای فصلی که نمره ای برایش لحاظ نخواهد شد و بیشتر از یک نشست نمیتوان برایش گاه گذاشت با چه توجیهی انجام میشود؟
در پیشگفتار نسک ادبیات فارسی پایه نخست دبیرستان در بخش سخنی با دبیران، پرگ(اجازه) تولید درون مایه مشارکتی(آموزگار- دانش آموز) در دو درس آزاد داده شده است که برگه های آن تهی است. شمار برگه های تهی حدودا 10 برگه است. ویک یک شمار نشسته اند به چهره یکسویه (نه طی مشارکت با دانش آموز) نسکی در 80 برگه تدوین کردهاند. به نگر میرسد از این گنجایش 10برگه ای سوء بکارگیری شده و اعتمادی که دولت به آموزگاران داشت لرزان شده است. چنین کارهایی باید با مشارکت دفتر تدوين، شورای والای انقلاب فرهنگی، فرهنگستان زبان فارسی و شورای والای امنیت میهنی چهره بگیرد نه سر خود.
اکنون که کار به این نقطه رسیده چاره چیست؟
بهرحال کاری که در سقز انجام شد پدافندپذیر است و باید وضعیت پیشینه اعاده شود. دفتر تالیف هم باید جلو سوء بکارگیری را ببندد. ویک در سطح کلان پیش از هر چیز باید از استثمار زبان مادری پرهیز کرد. هم پدافندگران زبان مادری باید از جو سیاستزده دوری کنند و هم سیاسیون ما نپندارند هنگامیکه دستشان در امور دیگر تهی است، آغاز کنند به اشاره به چنین وعده هایی که می پندارند در صندوق رای مابه ازایی دارد. این وعدهها جز ایجاد چشمداشت نابجا و در نهایت ناخشنودی از سامانه سیاسی نتیجه ای ندارد.
در کنش امروز آموزشکدههای بسیاری سراغ داریم که به ویژه در کردستان به آموزش زبان کردی و ارائه مدرک آموزشی در این رشته میپردازند. این آموزشگاهها باید بسیار شوند. دانشگاههای جزدولتی هم باید به میدان بیایند. هر چند در دانشگاه دولتی تبریز نزدیک به 10 سال است که رشته زبان و ادبیات ترکی دایر است. استادان رشته هم از باکو خوانده شده اند. ویک خود طرفداران زبان مادری هم برای آموزش زبان ترکی در این رشته ثبت نام نمیکنند. مردم هم پیشواز نمیکنند.
چرا؟
بهخاطر اینکه مردم عادی از راه رسانههای جمعی و همکاری اجتماعی زبان برزنی را یاد میگیرند. بخش بزرگی از طرفداران گفتمان زبان مادری هم بیشتر به دنبال پرسمان دیگر(سیاسی) هستند و دلبستگی ای به باشندگی در فضای صرفا آکادمیکی که در آن خبری از سیاست نیست ندارند و این هم نشان میدهد که پرسمان آنها زبان برزنی نیست و نیات دیگری در کار است.
تفسیر شما از بنیاد 15 قانون اساسی چگونه است؟
اکنون در ایران دهها رادیو تلویزیون استانی به زبان هایی جز از فارسی هستی دارند. هرآینه در شهرهای دو زبانه ای که استان نیستند رادیو تلویزیون به زبان برزنی دایر شده است. نمونهاش مهاباد است، رادیو ترکمنی هم مدتها پیش از بنیاد استان گلستان هستی داشت. به این خاطر است که میگویم اصل15 دقیقا اجرا میشود. دولت در حوزه صدا و سیما که انحصاری و حاکمیتی است خود شخصا ورود کرده است. ویک در حوزه مطبوعات و مدارس که بخش خصوصی امکان ورود دارد تنها پروانه ها را پرکار کرده است. اینجاست که تفسیر به گفت شما بیشینه ای از بنیاد 15 رنگ میبازد.
اگر از گزاره «آزاد است» الزام استنباط شود، پس باید دولت را ملزم به انتشار «مطبوعات» به زبان برزنی هم بدانیم! آیا این منطقی است؟ فقها میگویند اصولا ملازمه ای میان اباحه یک امر از سوی آمر با انجام آن از سوی خود وی هستی ندارد.
قانون اساسی در ویژه فراهم کردن پیشه زایی و مسکن و آموزش و پرورش رایگان خویشکاری کوشنده تری بر دوش دولت گذاشته است. ولی آیا دولت شخصا خویشکار است برای تَکان خانه خریداری کند یا کاریابی کند؟ در همه این اصول منظور قانونگذار فراهم کردن «زمینه ها» است نه چیز دیگر.