عباس جوادی
زبان مصریان چگونه عربی شد و یا زبان آمریکاییان چگونه انگلیسی و یا اسپانیولی شد؟ کامناکام از نگر تاریخی دانستن اینها گیرا است. دور میدانم نمونه وار در مصرو یا برزیل و یا انگلستان کسی بجز چند دانشگاه و چند تن دانشگاهی و یا روزنامه نگار بطور کوشنده وارد این سان جُست ها(بحث ها) شود که در تاریخ ، زبان مصر چگونه عربی، زبان برزیل پرتغالی و یا زبان انگلستان انگلیسی شد. تازه اگر هم این جُست به سطح مردم عادی برسد احتمالا آنها این را زمینه ای گیرا، تاریخی, دانشی و هرآینه تفریحی خواهند شمرد. یک سری فیلم های مستند و یا «انیمیشن» در باره دوران پیش از زبان کنونی درست خواهند کرد. فرهنگ واژه های زبان کهن خود را چاپ خواهند کرد و مراکز پژوهش آن زبان ها را برجای خواهند نمود.
راستش نمی اندیشم در ایران هم این زمینه آن اندازه برای توده مردم کرامند باشد که نمونه وار زبان آذربایجان چگونه ترکی شد. ویک این پرسمان از دیر باز دگردیس به نگونه ای «توپ سیاسی» میان کسانی شده که از نگر انديشه های تیره ای و نژادی در پیشانی های رودرروی افراطی جای دارند. این جُست ها در ایران هم بسیار مردم پسند نیستند. ویک هنگامیکه در میگیرند، میان گروه های تندرو سیاسی در میگیرند. در این باصطلاح «جُست ها» گرایش راستین به دانستن تاریخ و پژوهش و تولید فیلم و چاپ فرهنگ واژه ها و دیگر هم گواهانه(مشاهده) نمیشود. تنها میخواهند سوی روبرو را بکوبند. یک سوی داودار(مدعی) میشود که ترکی زبانی است که هنگام آفند و چیرگی «مهاجمین صحرا گرد مغول» و «به زور شمشیر» به مردم آذربایجان برتابیده شده و سوی دیگر در جایگاه پدافند برای اینکه از زاب های(صفات) «مغول» و «مهاجم» و «صحراگرد» رهایی یابد، می داود( ادعا میکند) که ترک ها اصلا «چهار پنج هزار سال» چیم(یعنی) بسیار پیش تر از فارسى زبان ها در آذربایجان باشندگی داشته اند»!
ویک(اما) راستی چیست؟ راستی هر چه هست نخست باید آن را جستجو کرد، یافت و پذیرفت چه از آن راستی خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید. سپس باید از بدگویی نسبت به آنچه که در تاریخ روی داده دوری جست، به زبان و فرهنگ و دین و مذهب هرکس و هر گروه اجتماعی پاس گذاشت و به این پندارهای نادرست میدان نداد که میتوان چیزی را که صدها سال پیش پیشامده دگر نمود. و نهایتا باید زمینه را از حالت جدل و دشنام و خوارشماری در آورد. نهايتا اگر هم بخواهیم اين زمینه را اصولا به «زمینه جُستی» دگردیس کنیم بهتر است به آن از نگر تاریخی نگاه کنیم، با یک نگرش دانشی، پژوهشی، و ناگریز خوش آیند… با بررسی زبان باستان، تآماده سازی فرهنگ واژه ها، فیلم و نقشه و غیره. ویک پیش از همه و کرامندتر از همه ، راستی چیست؟
یکم:
نخست ایلخانیان مغول بودند و ترک نبودند. زبان مغولی در آسیای مرکزی همسایه زبان های ترکی بوده و هنوز هم هست، ویک پیوند فریوری(مستقیمی) به ترکی ندارد. کوچ قبایل ترک زبان به ایران و آسیای کوچک کرانه سال 1000 میلادی آغاز شد. آغاز آفندهای مغول تقریبا 200 سال پس در سال 1206 (تا 1324) بود. زبان بخشی از مردم ایران مغولی نشده ویک ترکی شده چونکه شمار ترک ها ئی که بویژه پس از سده یازدهم میلادی (چیم 200 سال پیش از آفند مغول ) به ایران آمدند و کوچشان تا 200-300 سال پس از مغول هم بازپی داشت، بیشتر از مغول ها بود. روند ترکی شدن زبان مردم آذربایجان بویژه از زمان سلجوقیان (سال 1040 به جلو) و کوچ و اسکان اقوام اوغوز – ترکمن به خراسان، و از آنجا به سراسر ایران و ترکیه کنونی در سده یازدهم ، چیم(یعنی) تقریبا 200-300سال پیش از غازان خان آغاز شد و تا صفویه و ناگریز پس از آن بازپی داشت تا ترکی زبان بیشینه در آذربایجان شد. چیم کوچ و اسکان ترک ها در ایران و ترکیه کنونی 500 سال بازپی داشته و کرانه به دوره 124 ساله مغول نبوده است. تیره های ترک زبان دو و ناگریز سه موج بزرگ کوچ به ایران و ترکیه کنونی داشتند :
• نخست در زمان سلجوقیان
• دوم در زمان مغول ها و تیموریان و
• سوم پیش و پس از بنیاد دودمان صفویان از راه کوچ قبایل شیعه – علوی ترکمن از آناتولی (ترکیه) خاوری به ایران و در روبروی کوچ تیره های کُرد سنّی از ایران به ترکیه عثمانی.
چبود ویچرت(اصلی) که برخی ترک زبان شدن آذربایجان را با آفند و چیرگی مغول پیونددار میدانند اين است که کرانه نیم ارتش مغول گزاره از ترک ها (بیشتر اویغور ها و قزاق های امروزه) بودند. در دوره تیمور نیز بیشتر سربازان ارتش تیمور و جانشینان او ترک های چغتای (چاغاتای چیم(یعنی) اوزبک امروزه) بودند. میانبند تمرکز مغول ها و ارتش آنها (از جمله سربازان ترک) و سپس تیموریان و ناگریز مرکز سیاسی و پایتخت آنها در آذربایجان و تا کرانه ای همدان بوده است.
بویژه اردوی مغول که بخودی خود جمعیت بزرگی نبود برابر خوی آن سده ها ، جوانان میانبندان گشایش شده را اسیر کرده به لشکر خود می افزود. آنها یا کشته میشدند و یا ناچار بودند با وعده زنده ماندن و ناگریز غارت و یغما به اردوی مغول بپیوندند. بیشتر ترکانی که به این چهره به ارتش مغول پیوسته اند نه ترک های جنوبی و باختری اوغوز و ترکمن بودند که آذربایجانیان زبان آنها را گرفته اند. نیروهای ترک زبان مغول و تیمور بیشتر ترک های خاوری (قپچاق، اویغور و تا کرانه ای چغتائی) بودند. از این نگر هم این شوندآوری(استدلال) که لشکر مغول زبان ترکی را در آذربایجان رایج نمود چندان منطقی بنگر نمیرسد.
نشیمن ترک زبان ها اعم از تیره های کوچی زمان سلجوقیان و یا سربازان مغول و یا تیموراساسا در آذربایجان و آران (هم جنوب و هم شمال ارس)، تا کرانه همدان، آناتولی (ترکیه کنونی) و شمال عراق امروزی بوده است.
بخشی از تیره های ترک زبان و بویژه ترکان اوغوز («غز») نیز زیر فشار آفندهای مغولها و با گریز از دست آنها رو بسوی ایران و آسیای صغیر گذاشته اند، چیم(یعنی) خود آنها آبشخور تاخت و تاز مغولها بوده اند. دیگر تیره ها و یا سربازان ترک که در میانبندان گوناگون ایران (از جمله کرمان و سیستان، اصفهان، شیراز وخوزستان) پراکنده شده اند یا با مردم بومی و زبان و فرهنگ آنان آمیخته حل شده اند و یا به زندگی تکی و قبیله ای – عشایری خود (نمونه وار قشقائی ها) بازپی داده اند. از این روی این داو(ادعای) شعار گونه که «مغول ها به زور شمشیر ترکی را به مردم آذربایجان تحمیل کردند» درست نیست.
دوم ما میدانیم که نمونه وار در زمان شاه اسماعیل صفوی مردم سنی مذهب تبریز و بغداد را کوشش کردند به زور ناچار به پذیرش مذهب شیعه کنند ویک هیچگونه گواه و داستان روای تاریخی در دست نیست که زبان مردم هم به زور شمشیر دگر شده باشد. ناگریز به وارون، از غزنویان تا صفویان و همه زنجیره ها و ناگریز خود سلاطین ترک زبان شخصا در ترویج و تشویق زبان و فرهنگ فارسی پیشگام بوده اند. از این روی این داو(ادعا) که ترکی به زور به مردم آذربایجان برتابیده شده شوند دار بنگر نمی رسد.
سربازان ترک از شاه اسماعیل سامانی و سلطان محمود غزنوی گرفته تا ایلخانیان در خدمت هر گونه پادشاه از هر تیره و نسب بوده اند و سپس خود در فرارودان، ایران، آسیای کوچک ، عراق، سوریه و مصر فرمانرانی هایخود را بر پا کرده اند.
ویک دگری زبان آذربایجان و آسیای کوچک از پایه نه پیونددار به سربازان و ارتش و آفندهای سپاهی بلکه کوچ و بودباش مردم عادی ، چیم تیره های ترک زبان و در عین حال منسوبین ترک تبار لشکر های مغول و تیمور بوده است که با مردم بومی جوش خورده به چبود بیشینه شمار ، زبان این میانبندان را دگر کرده اند وگرنه از زمان سلجوقیان تا قاجاریان، نزدیک به 700-800 سال،بیشینه نزدیک به پیشامد فرمانرانان و زنجیره های ایران ترک تبار و ترک زبان بوده اند ویک زبان نمونه وار اصفهان و یا تهران و مشهد و هرات عدگر نشده. است. به وارون، کیستی ایرانی و زبان و فرهنگ فارسی از خود فردوسی گرفته تا پس از آن پیوسته به دست و با کمک و تشویق فرمانرانان و پادشاهان ترک زبان استوار و پایدار شده است.
دوم:
کوچ های تیره ها بیشتر درد آورند و رون(باعث) دگرگونی بنیادی جوامع میشوند. کوچ تیره ها در اروپا چند سده پیش از کوچ ترک های آسیای مرکزی آغاز شده بود ویک همسانی های بسیاری میان این دو از نگر دگرگونی در ساختار میهنی، تیره ای و زبانی کشور هایی مانند بریتانیا ، آلمان و فرانسه از سویی و ایران و بیزانس (ترکیه کنونی) از سوی دیگر هستی دارد . اسکان تیره های ترک هم – کامناکام در سنجه ای بسیار کمتر از مغول ها – با قتل و غارت و ویرانی همراه بود. نمونه وار از گفتار ژان اوبن («گزارش ابن بزاز در باره ترک شدن آذربایجان»1989) که مبتنی بر «صفوه الصفا» ابن بزاز (کرانه1350 میلادی) و برخی آثار دیگر نوشته شده به روشنی بر میاید که تیره های ترک زبان و سربازان لشکر ایلخانان نیز پیشه دار تاراج و ضبط اموال و زمین مردم بومی بوده اند.
اوبن از نگر جغرافیائی بر مثلث اردبیل – میانه – سلطانیه مُکیس(تاکید) میکند. دو نکته کرامندی که از گفتار اوبن (و بررسی «صفه الصفا») بر میاید این ها هستند: یکم: در آن زمان چیم(یعنی) کرانه 1350 میلادی چیم 660 سال پیش هنوز زبان مردم آذربایجان ترکی نشده بود ویک(اما) هنایش(تاثیر) روزافزون واژگان و تعابیر ترکی و مغولی بر زبان مردم بومی روشن است . دوم: منسوبین لشکر ایلخانان (چه مغول و چه ترک) به سرسخن نیروی سپاهی فرمانران پیشه دار تاراج دهات و شهرها و استملاک زمین ها و در عین حال تا کرانه ای سکنی گزیدن در این میانبند بوده اند.
برای فرایافت بهتر این روندها بد نیست یادآوری شود که همسان این رخدادها کمی پیش از این کوچ ها در زمان کوچ تیره های اروپایی مانند ژرمنها، لانگوباردها، آنگل و ساکسونها پیشامده بود، مانند آنگل ها و ساکسون ها که از سده های پنجم و ششم میلادی از آلمان و دانمارک و هلند امروزی به آبخوست بریتانیای کنونی کوچ کرده و به بریتون ها کمک کردند تا پیکت ها و اسکوتی ها را ناچار به پس نشینی به اسکاتلند و ایرلند کنونی کنند ولی با این چیدمان آنگل ها و ساکسون ها مُهر قومیت و زبان خود را بر بریتون ها و توده کنونی «انگلیس» هم زدند.
ویک برودرروی مغول ها، ترک ها آمده بودند تا بمانند و ماندند و به دلگذر(به خاطر) همین هم با وجود تاراج و قتل و غارت و استملاک ها، آنها در نهایت با مردم بومی درآمیختند و در بیشتر آبشخورها با پذیرش زبان و فرهنگ مردم بومى به بخش جدانشدنی همين مردم دگردیس شدند. آنها در خوزستان و فارس و یا کرمان زبان و فرهنگ بومی مردم را در سنجه گسترده پذیرفته با آنها «یکی شدند»، در آذربایجان و خراسان هم با مردم بومی درآمیختند و با آنها «یکی شدند» ویک به دلگذر بسیاری شمار، زبان آذربایجان و بخشی از خراسان کنونی را دگر کردند. آنها حکومت های ایران را سازمان دادند ، ایران همروزگار پس از اسلام را بنیاد نهادند و از آن نگهبانی کردند و فرمانرانانشان از غزنویان و سلجوقیان تا صفویه و قاجار نه تنها از همان 100-200 سال نخستش «ایرانی شد» بلکه همان «ایرانی» شد که امروز همه از آن نام میبریم، همان «ایران» که از طغرل بیگ سلجوقی تا ناصرالدین شاه قاجار بنامش سکه میزدند، همان «ایرانی» که در برابر عثمانی و اوزبک ها و سپس انگلیس و روس ایستاد. این همان کشور و توده آمیخته و نوین و همروزگار «ایران» با تمام رنگارنگی تیره ای و مذهبی و زبانی و میهنی اش بود و هست.
سوم:
پس از این آمیزش نژادی و تیره ای و زبانی و فرهنگی و تاریخی و میهنی هزار ساله، همه بخش های این آمیزش ، همه تیره ها و مذاهب و زبان ها و فرهنگ ها، همه جامه ها و خوراکها و خوی های تیره ای و بومی «مال» همین کشور، همین توده شد. هیچکدام از نگر کلیت این کشور و توده بیگانه و ناآشنا نیستند. هیچکدام نا خودی نیست. همه خودی و «مال ما» هستند. ویک یکی اش فارسی زبان است، دیگری اش ترکی زبان و کُردی زبان. یکی اش مسلمان شیعه است و دیگری اش مسلمان سنی و سومی اش اصلا مسلمان نیست.
زبان آذربایجان پانصد سال پیش دگر شده. است زبان عراق و سوریه و ترکیه هم در 1000-1400 سال گذشته دگر شده اند. زبان ایالات متحده و همه قاره آمریکا و استرالیا هم دگر شده است، آنهم نه هزار سال پیش بلکه بمراتب مدت کوتاه تری پیش. زبان ایران کنونی هم سه یا چهارهزار سال پیش فارسی نبود. میگویند آریایی ها (ویا هر چه که انیاکان چند هزار سال پیش ایرانیان کنونی را بشود نامید) چند هزار سال پیش از قفقاز و آسیای مرکزی به جنوب آمده و گروهی در جلگه ایران کنونی و شمار دیگری در شبه قاره هند نشیمن گرفتند. احتمالا آنها هم چندان با آشتی و صفا در پشته ایران جایگزین نشده اند.
در برابر اتهامات و توهین و خوارشماری نسبت به زبان و فرهنگ ترکی ، واکنش قوم گرایان هم روشن و پیش بینی پذیر است. آنها هم با خشم و خروش بی پایه و کودکانه ای به این سان «ادبیات توهین» و براى رهایی از اتهامات «زور شمشیر» و «آفند مغول» بطور خنده داری می داوند(ادعا میکنند) که مردم این سرزمین همیشه و 4-5 هزار سال است که ترک زبان بوده اند!!!! آنها هم ایران را با همه زبان و فرهنگ و تاریخش انکار و رد میکنند و خواهان جدایی ازخانه و کاشانه ای میشوند که نیاکان هنبازشان(مشترکشان) هزار سال برای بنیادیش کار کرده اند.
تاریخ چیز دیگری است، این سان هوده گیری های وینادار(سیاسی) که برگرفته از نادانی و گاه غرض است چیز دیگری است.
در اروپا و آمریکای لاتین و حتی مصر گفتیم مردم چگونه به دگرگشت زبان های باستانی خود مینگرند. در ایران هم بنظر نمیرسد که اندیشه ها و گروه های افراطی نژاد پرست آریایی و یا قومگرای ترک نمایانگر نخستینگی های روشن اندیشی، ویری(ذهنی) و ویناداری(سیاسی)توده و یا دولت ایران باشد. ویک بهر حال این سان هیاهو ها نه تنها آب را گل آلود میکنند.
(کامناکم فتنه انگیزی های ترکیه را که آتش زیر خاکستر همه این آبشخورهاست نباید از نگر دور داشت.)