آسنوخرتو ، گئوشتاخرتو
حسین وحیدی - چیستا فروردین 1361 شماره 8
آدمی فربه شود از راه گوش / مولانا
فرهنگ زرتشتی فرهنگی است خردپرور و اندیشهگستر .گاتها با ستایش از «ونگهومننگهه» ، «هومن» ، «بهمن» ، «نیکاندیشی» آغاز میگردد و در همه سرودها و هومن راهبر آدمی به سوی پاکی و راستی و رستگاری شناسانده میشود . واژهء ستوده دیگر در گاتها و دیگر دفترهای زرتشتی خرد است که باز راهبر آدمی به سوی زندگی نیک و آرام و شادمانه است . آنچه درباره دیدگاه فرهنگ زرتشتی درباره خرد و اندیشه گفتنی است ، آنست که فرهنگ زرتشتی خرد را در آدمی تنها به چهر نیروی جدا از پیرامون و گوهری سرهکه خودبخود و بدون وابستگی و همبستگی با پیرامون و جهان بیرون از ذهن میتواند ببالد و به شناخت و باز کافت(تحلیل-آنالیز)رویدادها و پدیدهها توانا گردد ، نمیشناسد . که وارونه این دیدگاه فرهنگ زرتشتی خرد را در آدمی دارای دو ساختار میداند ، یکی ساختار سرشتی و دیگر ساختار برخاسته از پیرامون که هردو با هم و با همکنشی و همسوئی میتوانند راهبر و راهگشای آدمی به سوی بهزیوی و رستگاری باشند . در این نوشتار کوشش میشود این دیدگاه ویژه و بسیار ارزشمند فرهنگ زرتشتی روشن گردد.
در اوستا همانگونه که گفته شد خرد دارای دو ساختار است ، یکی خرد برخاسته از سرشت و دیگری خرد برخاسته از پیرامون ، که این دو ساختار در اوستا با دو زبانزد «آسنوخرتو» و «گئوشتاخرتو»میآید . آسن به چم سرشت و گئوشتا به چم شنیدنی.
«نماژ اوی وسف آگاه خاورکش فرستید فهشت فروهر زرتشت سپنتمان آخشته اوی دامان و دین دانش و روشن آسن خردی و گوشو سرود خردی و شناسگه و راینیداره وسف هستان و بودان و بیدان و...»
«درود به پروردگار بسیار آگاه فروغمندی که ستوده فروهر زرتشت اسپنتمان را فرستاد تا با آشتی و مهر و دین و دانش و خرد سرشتی و خرد دریافتنی و توانایی شناخت همه بودها و هستها و...»1
همانگونه که در بند بالا میبینیم در خرده اوستا هنگام آوردن واژه خرد از دو خرد ، یک خرد سرشتی و دیگر خردی که از راه شنودن و یا به گفته دیگر خردی که در پیوند با پیرامون در آدمی میبالد و میپرورد یاد میکند که این یاد کردن از دو خرد در اوستا رویدادی نیست و بلکه بر پایه نگرش فرهنگ زرتشتی به خرد با ژرفاندیشی ویژه اوستاست.
همانگونه که گفته شد اندیشه و خرد در آدمی نیروی شناخت و دریافت و بازکافت و یادآوری است که برآیند روند بالندگی آدمی در زندگی سرشتی و هازمانی(اجتماعی) است و از همین گفته خرد به دو بهر بخش میشود،بهری که زادهء سرشت است و از روند بالندگی زیستی و ژادگانی(ژنتیک-ژاد-ژن)در آدمی پدید میآید و دیگری خرد برخاسته از همبستگی با پیرامون.یک کودک ، همگام و همزمان با بالش تن ، بالندگی خرد هم پیدا میکند . یک بالندگی سرشتی برخاسته از نیازها و کنش و واکنشهای زیستی و دیگری خرد برخاسته از داد و ستدهای ویدائی(علم و اطلاع) و آگاهی با پیرامون خود.
ارزش دیدگاه و نگره فرهنگ زرتشتی درباره خرد در اینست که با بخش کردن خرد به دو بهر آسنوخرتو(خرد سرشتی) و گئوشتاخرتو(خرد دریافتنی) راه درست شناخت و دریافت و بازکافت رویدادها و همچنین راه درست بالندگی را به ما میآموزد . در اینباره میگوییم که : خرد و اندیشه را میتوان به چهر نیرویی سره در آدمی انگاشت و چنین گمان کرد که خود اندیشه با نیرو و توان سرشتی و گوهری که دارد ما را میتواند به آسانی و به خوبی به آماژی که در پیش داریم رهنما باشد و راه درست و نادرست را به ما باز بنماید که البته این دیدگاهی است نادرست . خرد و اندیشه هر اندازه هم پر توان و نیرومند باشد جدا از رویدادهای بیرون از ذهن و بدون پیوند به آن چه که در پیرامون میگذرد نمیتواند راهبر ما به سوی راستادی(حقیقت) رویدادها و پدیدهها باشد.اینگونه نگرش به اندیشه و خرد همان نگرشی است که در تاریخ فلسفه و دانش ، دریایی پندار و واژهگرایی و واژهپردازی را پدید آورده است . در این شیوه فیلسوف و دانشمند در کنج اتاق دربسته خویش مینشیند و با نیروی اندیشه و خرد خود همه دشواریهای جهان را میگشاید . تاریخنویس خامه به دست میگیرد و تاریخ جهان را از«هبوط آدم تا سقوط عالم»به روی کاغذ میریزد و در پاسخ پرسندهای که شما برای نوشتن این دفتر بزرگ چه سندهایی در دست دارید ، تاریخنویس سرافرازانه انگشت به پیشانیاش میزند و میگوید : این سند!شیوه وارونه خرد و اندیشه یاد شده بالا خرد و اندیشهایست که همراه با یاری گرفتن از خرد و اندیشه سرشتی که او را به شناخت (1). ستایش خداوند-خرده اوستا . درست از نادرست میکشاند به خرد دریافتنی و یا«گئوشتاخرتو»نیز روی میکند . در این شیوه آدمی هم از گوهر و نیروی ذاتی خرد و اندیشه خویش بهره میگیرد و هم از آن چه که از پیرامون دریافت میکند و از همینروست که در این شیوه به ناچار در کار شناخت و دریافت و بازکافت ، پای دیدن و شنیدن و آزمودن به میان آید . در این شیوه آدمی به ناچار رویدادهای بیرون از ذهن خود را هرچند تلخ و هرچند شیرین باشد میآزماید و آزمودههای خود را به گنجینه یاد خویش میسپارد و با یاری گرفتن از خرد- سرشتی را ستادی هرچیز را درمییابد که این شیوه همان شیوهایست که فرهنگ زرتشتی فرا راه ما مینهد . فرهنگ زرتشتی در همه نیایشها و سرودها ما را به دیدن جهان بیرون از ذهن و درباره دیدهها به ژرفی اندیشیدن فرامیخواند . در همان نیایشی که یک بند آن در بالا آمده بند دیگری هست که چنین است.
«سپاس به آفریدگار بزرگی که با نیروی دانش همیشگی و برتری خویش شش امشاسپندان و ستودگان و بهشت روشن و سرای سرود و گرد آسمان و خورشید رخشنده و ماه تابان و بیشمار ستارگان و باد و هوا و آتش و آب و زمین و گیاهان و جانوران و فلزها و مردمان را آفرید».
جز نمودهای گیتی فرهنگ زرتشتی به ساختار پیرامون و هازمان آدمی نیز رو میکند . در نیایشهای زرتشتی بیدرنگ پس از ستایش اهورامزدا و ستودگان هستی از نهادهای هازمانی یاد میگردد و ستایش میشود . نهادهائی چون مان و ویس وزنتوودخیو که امروزه چم خانواده و ده و شهر و کشور را میدهد.
بدینسان فرهنگ زرتشتی با روی نمودن و ارج نهادن به«گئوشتاخرتو» ما را از لغزش بزرگ پناه بردن به خود و پندارگرائی و پنداربافی بازمیدارد و از سوی دیگر فرهنگ زرتشتی با شناساندن«آسنوخرتو»ما را از لغزشی که لغزش کارمان گردایی (پراگماتیسم)است بازمیدارد. اگر ما تنها به پیرامون خویش بنگریم و بدون یاری-گرفتن از خرد سرشتی تنها آنچه را که پیرامون به ما فرمان میدهد بپذیریم بناچار شناخت و کنش ما به سوی آن چه ما را«بکار آید» رهنما میشود که هوده این روش فرو رفتن به گردابهایی است که انسان امروزه با نمودهای بسیاری از آن روبروست . روش آن چه «بکار آید»خواهناخواه آدمی را به سوی ماکیاولیسم شوم میرساند ، روشی که چه در گذشته و چه در حال از سوی نیروهای برتری جوی فزونخواه به کار بسته میشده و میشود . آن چه از بکار بستن این روش به دست میآید زیر پا نهادن همه انگیزشها و خواستهایی است که خرد راستین و خرد سرشتی آدمی راهبر آنست.
و چنین است که دیدگاه و نگرش فرهنگ زرتشتی به خرد و اندیشه که امروز هم با سنجههای(معیار) دانشی پذیرفتنی است و میتواند ما را به سوی شناخت درست از نادرست و و شناخت راه بهزیوی و بهسازی رهنما باشد.