سالمَه(تاریخ) این روزگار خراسان(افغانستان) پر از تلاشها و برنامههاییست که آماژ آن جدا-انگاری فارسیزبانان ایران و خراسان(افغانستان) بوده است . چنین برنامههایی ، نه در نهان ، که همچون سیاست رسمی حکومتهای افغانستان در گذشته دنبال شده و هنوز هم بخشی کرامندی(مهمی) از سیاست رسمی در آن سرزمین است . نمونه وار توبیخ روزنامهنگاری در بلخ از برای کاربرد واژه "دانشگاه" (به جای واژه پشتوی پوهنتون) از سوی وزیر اطلاعات و فرهنگ پیشین افغانستان در سال ۲۰۰۸ نشان میدهد که سیاست رسمی حکومت در افغانستان این است که زبان فارسی در این کشور افزار سیاسی در پرستایی(خدمت) ساخت کیستی ای(هویتی) است که حکومت به گونه ای آگاهانه و یا ناآگاهانه آهنگ برتابیدن آنرا بر مردم دارد.
نزدیک به شصت سال (برابر زیوشی دو نسل) از دگر شدن نام زبان "فارسی" به "دری" در قانون اساسی ۱۹۶۴ میگذرد. بخش بزرگی از نسل امروز افغانستان ناگریز نمیداند که تا پیش از سال ۱۹۶۴ نام کتاب "دری" آنها "قرائت فارسی" بوده است. بسیاری زیر هَنایش(تاثیر) همین سیاستها بر این باورند که دری زبانی واگردان(متفاوت) از فارسی در ایران است! و ناگریز آنها که میدانند این دو زبان یکی است ، بر این باورند که "دری" نامیدن این زبان به دیسهگیری یک کیستی میهنی واگردان(متفاوت) از ایران کمک میکند.
هرچند نمیتوان پِشیمارید(ادعا کرد) که زبان فارسی افغانستان پیش از سال ۱۹۶۴ در رهگذر شکوفایی بود ، ویک(اما) با دگر کردن نام آن به "دری" و سیاست جدا-انگاری آن از زبان فارسی ایران ، برانگیزاننده رکود و سپس لغزش آرام آرام زبان فارسی در افغانستان شد و از آنجا که این برنامه حکومتهای افغانستان انگیزههای سیاسی داشت (و شوربختانه دارد) ، پدیداری یا پشتیبانی از نهادهایی برای کمک به بالندگی زبان "دری" در افغانستان هرگز در نخستینگی گردانندگان این برنامهها نبوده است . در افغانستان به طور رسمی هیچگاه نهادی عرفی یا رسمی برای دیده وری بر زبان فارسی/ دری هستی نداشته است . هرچند هستی نهادی در دولت افغانستان به نام "پشتو تولنه" برای پشتیبانی از بالندگی زبان پشتو ، نشان میدهد که ایده چنین ساختاری برای حکومتهای افغانستان بیگانه نبوده است.
سیاستزدگی زبان فارسی و رویکرد "یکسانسازی" به گذشت زمان بیشتر تک ها و ناگریز چهرههای دانشگاهی و سیاسی نامدار را ناتوان از فرایافت میان کیستی میهنی/ سیاسی و کیستی تیره ، فرهنگ و زبانی کرده است ، ویک(اما) راستینگی این است که در جهان امروز کیستی میهنی/ سیاسی ، کیستی فرهنگی/ زبانی و یا تیره را از خود نمی راند . کشورهای بسیاری هستند که زبان رسمی آنها انگلیسی ، اسپانیایی و یا تازی است ، ویک هر کدام کیستی میهنی/ سیاسی خود را دارند چنانچه پشتونهای آن سوی مرز دیورند کیستی میهنی خود را پاکستانی دانسته و فارسیزبانهای افغانستان نیز کیستی خود را ایرانی می دانند . کنون بماند که کشورهای بریتانیا ساختی همچون پاکستان و افغانستان خود بخشی از ایران بوده و زبان پشتون نیز یک زبان ایرانیست.