یاشار تبریزلی
سخنان عیسی مسیح :
به شما مي گويم هرکسي که براي تقرب به وجود خداوند و ورود به ملکوت او خانه و پدر و مادر و زن و فرزندانش را ترک کند افزون بر آنکه به پاداش بزرگ در اين جهان دست خواهد يافت بلکه در آينده زندگي جاودان را آروین خواهد کرد. انجيل لوقا باب هجدهم آيه بيست و نه
هرگاه کسي نزد من آيد و پدر و مادر و زن و فرزندانش و برادران و خوهرانش و ناگریز جان خويش را دشمن نداند ، شاکر من نيست.
انجيل لوقا باب چهارم آيه بيست و ششم
نه به خاطر آن آمده ام که قانون شمشير را شايسته سازم و نه پيک تندرستی و خوشي مي باشم . بلکه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خود و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم . دشمنان شما اهل خانه شما هستند . هرکه پدر را مادر را بيش از من دوست بدارد شایسته من نباشد. هرکه پسر يا دختر را از من بيشتر دوست بدارد شایسته من نباشد. هر که چلیپا را برندارد و به همراه من نيايد شایسته من نيست . هرکه جان خود را در يابد هلاک خواهد گشت.
انجيل متي باب دهم آيه چهل
سخنان اشو زرتشت :
پند و اندرز مي دهم شما را اي دوشيزگان که در آستانه زناشویي هستيد و هم شما اي نوجوانان زيرا که نيک ميدانم به گوش هوش بشنويد. زندگي آسوده و انديشه آسوده را در سايه دين و احترام و فرمانروايي از پدران و مادران بجویید چون در سايه پرهيزگاري است که شیفتگی و محبت شما هر روز ژرف تر خواهد شد و تنها اینچنین است که به کام تندرستی دست خواهيد يافت.
آموزه هاي زرتشتي اوستا
چون دوشيزگان به سال ازدواج رسند براي بدست آوردن همسران نيرومند و شوهران دلير به سوي تو روي آوردند.
یشت پنجم بند هفتاد و هشت
ببخشاي بر ما اين نيکي را تا همسري به دست آوريم. همسري جوان و نام آور از زيباترين آنها. تا ما را در پناه خود گيرد و بتوانيم خانواده اي تشکيل دهيم تا به ما فرزنداني زيبا و دلاور بخشايد. شوهراني که از همه خوش بيان تر باشند .
يشت پانزدهم بند چهارم
آيا زرتشتيان با محارم خود ازدواج مي کرده اند ؟
در يونان باستان پر است از ازدواجهاي خواهر با برادر - پسر با مادر - دختر با پدر. اساطير آنان در کنار داشتن بزرگاني همچون سُغرات و افلاتون پر است از داستانهاي جنسي ميان خانوادهايشان . شوربختانه اين تمدن را به عنوان پيشرفته ترين تمدن اخلاقي جهان شناسانیده اند و هيچ سخني از آلوده گي ها جانجمن يوناني نشده است، زيرا اگر چنين نميکردند بايستي به سراغ تمدن ايران مي آمدند و آن را برترين جهان می شناساندند که اين نيز به شُوندهای آشکار و آزگار سياسي آنان نشدنی بود.
در اوستا کتاب ديني زرتشتيان ناگریز يک مورد يافت نمي شود که امر به ازدواج با خواهران و مادران خود داده باشد و حال آنکه بنيادگذار چنين سخناني کساني نيستند جز تاريخ نگاران يوناني همچون : استرابون ، هرودوت و خسانتوس. کنون آنکه اسکندر گجستک که از سوی باختران یکی سه مرد برتر جهان فرنام گرفته است زندگي اش پر از آلودگي هاي جنسي بوده است و اين در دهها کتاب و ناگریز فيلم الکسندر گريت نيز یاد شده است . هرودوت بنيادگذار اين تهمت به ايرانيان است . وي درباره کمبوجیه مي گويد او درخواست ازدواج با خواهر خويش را مطرح ميکند ولي موبدان وي را از اين کار باز می دارند ولي با پافشاري وي موبدان قانوني را به ثبت مي رسانند که تنها شاه روا است چنين کاري کند . درباره منش هرودوت در نوشته هاي پاياني یادآور مي شويم که او به دهها خداباور داشته است و کار به جاي شاهنشاه کمبوجيه در کشتن خداي دروغين مصر که گاوي بوده است را از ديدگان خود که در انجمنی هرزه و روسپي زندگي کرده است را به شکل زشتي نکوهش ميکند و انتظار داشته است که کمبويجه فرزند کوروش بزرگ که در انجمن ايران باستان يکتا پرستي را آموخته بود به گاوي به نام خداي مصر پاس بدارد.
ازدواج محارم در تورات
پسر داوود به نام امنون شیفته خواهرش به نام تامار مي شود . خواهرش دوشيزه بود و در خانه نزد پدر به سر مي برد و چون دوشيزه بود امنون ازدواج با او را سخت يافت . سرانجام از درد بي قراري لاغر و ناتوان و بيمار شد . چنانکه عمويش يوناداب از او چبود اندوهش را جويا شد . امنون نيز داستان دلدادگي به خواهرش را گفت . يوناداب لختي انديشيد و چاره اي ساخت و امنون را گفت که در خانه خود را بیمار بنماید و چون پدرش داوود شاه بزرگ اسرائيل است خواهرت را به پرستاري ات خواهد فرستاد و چون تو با خواهرت در خانه تنها شدي پيشنهاد را به زبان آر. چنين شد و امنون به تامار درخواست نزديکي کرد ولي خواهر او را از اين کار دور داشت و راهي قانوني برايش پيشنهاد نمود تا با پدرانشان در ميان گذارد زيرا آنها خواهند پذيرفت . ولي امنون پروایی نکرد و با وي همبستر شد و سپس وي را از خانه اش بيرون کرد . خبر اين ماجرا خشم پدر و برادرانش را بر مي انگيزد ولي پدر وي پس از چندی او را مي بخشد ولي برادرش ابشالوم کينه اين کار وي را بر دل ميگرد و او را در ميهماني خانوادگي می کشد.
ازدواج با محارم در مصر و بابل
در همه سالمه های باستاني ناگریز تا سده دوم پس از ميلاد در شهر ارسي نوئه دوسوم مردمان شهر با خواهران - مادران و دختران خود ازدواج ميکردند. در يونان نيز زنان از مرده ریگ بازداشته بوده اند و انسانهايي دست چندم به شمار مي آمده اند. ولي در مصر زنان بر مردان ارشد تر بودند . در مصر شوهر پس از چندی همه مرده ریگ خود را به همسر مي بخشيد. در بابل نیایشگاه های ویژه سکس براي مردمان داشته اند که نامش نیایشگاه ايشتار بوده. ايشتار الهه روسپي گري در ميان مردمان بابل است. پدر و مادران ، دختران خود را براي پاسداشت به اين نیایشگاه پیشکش ميکردند تا ديگران از آنان بهره ببرد . کنون آنکه در هيچ يک از کتابهاي ديني اوستا و گاتها چنين چیزهایی يافت نمي شود.
خدا از ديد يونان باستان
مردم يونان در نیایشگاه هایشان تنديس خداوند را داده اند و در کنار آتش ورجاوند را گذاشته اند . بسياري از آتني ها بر اين باور هستند که تنديس سنگي خود خداوند است . هنگامي که مردم از خداوند درخواستي ميکنند و تنديس سنگي به درخواست آنان جامه کنش نمي پوشاند ، مردم خدا را سرزنش ميکنند! و ناگریز بر اين باورند که تنديس سنگي خداوند در حال اشک ريختن است. بیشتر مردم شُوند مراسم دينيشان را نمي دانستند و ناخداگاه دست به اجراي آن مي زدند. مردم تندیس های گرانبها - ظرف – جنگ افزار و جامه های گرانبهای خود را به چنین نیایشگاه هایی مي برند و به پيشگاه خداوند سنگي پیشکش می داشتند. به طوريکه خود گزنفون تاريخ نگار مشهور پس از برگشت با لشگر ده هزار تنی کشورش به يونان چنين کرد . برخي ديگر مانند آگاممنون دختر زيباي خويش به نام ايفيگنيا را در راه خدا قرباني کرد. اخليس نيز ده تن از دختران را براي دوستش پاتروکلوس قرباني کرد . در شهري ديگر در پیرامون قبرس و لئوکاس مردمان براي شادي روان خداوند ( آپولون ) انسانها را از صخره به پايين پرتاب ميکردند . در خيوس و تنودس مردم با قرباني کردن انسان خرسندی خداي ديونوسوس را فراهم مي کردند .اسپارتيان در زمان آرتميس جوانان را در شهر شلاق مي زدند و بسياري در زير تازيانه هاي کشته مي شدند . در آرکاديا تا سده دوم ميلادي مردم براي زئوس خداي يوناني انسانها را قرباني ميکردند . در هنگام فراگیری بيماري چند تن از شهر گزیده مي شدند و براي جلب خرسندی خداوند آنها را با جامه های زيبا از بالاي صخره به پايين پرت ميکردند و يا برخي را به نیایشگاه ها مي بردند و در راه خدا مي کشتند تا دفع بلا شود . اين کار هرساله در جشنواره تارگليا برگزار مي شده است . يونانيان باستان پس چند صد سال بر اين هوده(نتيجه) رسيدن که قرباني کردن جاندار نيز ميتواند به جاي قرباني کردن انسان سودمند باشد و اين را يک انقلاب بزرگ فرهنگي براي خود ميدانستند!
خدا از ديد مصريان باستان
مردم مصر بر اين باور بودند که آغاز آفرينش از آسمان آغاز گرديد است و هزاران رب النوع ديگر در زمين به زندگی باز می پیمایند. آنان ستارگان را جزوي از خدايان مي دانسته اند . ماه و خورشيد از برجسته ترين خدايان مصر بوده است . آنان هر چيز برجسته و سودمندی را پرستش ميکردند . درخت خرما - چشمه هاي آب - انجير بياباني - درختاني که در میان بيابان رویيده اند را جزوي از خدايان مي دانسته اند و آنان را پرستش ميکرده اند . آنان جانداران را يکي از برجسته ترين خدايان مي دانسته اند چنانچه نیایشگاه هایشان نمايشگاهي از تندیس هاي جانداران بوده که می پرستیدند . گاو نر - نهنگ - باز ماده - غاز - بزغاله - قوچ - گربه - سگ - مرغ - شغال و افعي جزوي از کرامند(مهم)ترين خدايان مصر بوده است . در بسيار موارد خداي آمون را به چهره غاز - خداي رع را چهره ملخ - خداي اوزيرس را به چهره گاونر - خداي هوروس را به چهره باز - خداي دیگر به چهره ماده گاو و . . . مي ساختند و در نیایشگاه ها پرستش مي کردند. مردم مصر بر اين باور بوده اند که بز نر و گاو نر راز افزایش توان جنسي مردمان مي شود . بیشتر خداي اوزيريس را با آلت تناسلي بزرگي نمايش مي دادند تا نيروي جنسي اش براي همگان به نمايش در آيد . مردم در پاره اي مراسم هاي ديني تنديس آلت تناسلي مرد را به شکل بزرگي با خود می آوردند و زنان آن را بروي دست مي بردند . در بسياري از نگاره های هاي مصر باستان که هنوز مانده است آلت تناسلي مرد با چهره ايستاده و نماد ورجاوندی از باروي نمايش داده شده است و مردم آن را پرستش مي کردند . در واپسین دوره تاريخ مصريان خدا به چهره آدم پیشرفت کرده است . مرداني که اندام بزرگ و پهلواني داشته تنديشان همچون خدا پرستش می شد. هرودوت که تهمت ازدواج با محارم را به زرتشتيان زده است در جايي ديگر کمبوجيه فرزند کوروش بزرگ را شخصي ديوانه می نامد. شُوندی که وي براي اين گفته خود مي آورد بسيارجاي شوربختی براي چنين مورخ بزرگي دارد . وي مي نويسد کمبوجيه به مصر اندر شد و آنجا را گرفت ولي روزي در شهر - مردم مصر هياهو کنان و فرياد زنان راه را براي خداي مصر گشودند ! کمبوجيه که از اين خبر آگاه شد وارد شهر گشت تا خداي مصر را ببيند . خداي مصر گاو نر سترگ پیکری بود که با ديدن آن کمبويجه به خشم آمد و خنجري به دست گرفت و آن را با ضربات چاقو از پاي درآورد و مردم از اين کار او خشمگين شدند و او را کشنده خداي بزرگ مصر ناميدند . چندی پس از اين کار کمبوجيه ، خدايان مصر او را کیفر دادند و وي ديوانه شد ! اين افسانه هرودوت که نشان از ناداني وي و يکتا پرست نبودن او سرچشمه مي گيرد از جهاتي مايه شکوه و بالندگی ما ايرانيان است . زيرا شاهنشاه ايران در بيش از پانصد سال پیش از ميلاد مسيح به چنين کافراني پوزخند مي زده است و ناگریز خداي دروغين که گاوي بيش نبوده است را براي پابرجا جاودان نبودنش مي کشد . از سوی ديگر اين داستان هرودوت مايه شوربختی است زيرا بسياري از ما ايرانيان و انيران اين نوشتار هرودوت را پذیرفته و کمبوجيه فرزند بزرگ کوروش بزرگ را تکی ديوانه ناميده اند . به هر روي همسنجی ساده برترين کشوري بزرگ و مردماني انديشمند چون ايرانيان را بر همه روزگار خود نمايان مي کند.
گوشه اي از انديشه شاهان آشور و بابل
پادشاهان ايران بدون شک آک هایی(معايبي) داشته اند چون خیم پرهامی(طبيعي) انسان است . اين بازندانی ها را بايستي بررسی کرد که آيا با خرد پذیرفتنی هستند یا خیر . شاهان ايران هرگز سنجش پذیر با روزگاران خود نبوده اند و هزاران سال جلوتر از زمان مي انديشيدند . منشور کورش بزرگ بدون گمان دست کم 2500 جلوتر از زمان خودش دربُرد شده است و تا آن روزگار هيچکس چنين نکرده بود . روزگاري که شاهان بابل و آشور چنين فرمان مي داده اند و دلاویز است که بدانید بازماندگان آشوریان امروزه خود را دارندگان نخستین تمدن بشری می دانند ! :
آشور باني پال:
من از شهرهاي ايلام به اندازه اي ويران کردم که براي گذر از ويرانه ها يک ماه و بيست و پنج روز گاه نیاز است. شاهزادگان و جوانان و پيران و خواهران شاه را همگي به اسيري بردم . زنان و مردان شهر را به همراه اسبان و گوسفندانشان که شمارشان از دسته هاي ملخ بيشتر بود همگي را به غنيمت بردم . تمام ايلام و شوش و هلتماس را به چنگ آوردم و بانگ آدميزاد و شادي را از آنجا برانداختم!
آشورباني پال فرمان داد تا زبان سربازان اسير را بکنند و با گرز سرهايشان را بکوبند تا بميرند . دستور داد تا مردم شهر را در برابر تندیس گاوان بالدار شهر سر ببرند. اين کار آشورباني پال درست همانند نیایش سناخريب است که وي نيز چنين کرده بود. مردار مردگان در شهر بايستي بماند تا خوکان و پرندگان بخورند!
بخت النصر:
به فرمان من صد هزار چشم در آورده شد و صد هزار قلم پا را شکستند ! من با دست خود چشم فرمانده دشمن را درآوردم و هزاران پسر و دختر را در آتش سوزاندم . خانه ها را چنان ويران کردم که ديگر هيج بانگ زندگي از آن بر نخواست.
آشور نصي پال:
به گينايو آفند کردم و آنرا گرفتم . 600 تن از جنگاوران دشمن را بيدرنگ سربريدم ! 3000 نفر اسير را زنده زنده به آتش افکندم ! اسيران ديگر را پوست کندم و از دروازه شهر آویختم !
کنون گوشه اي از انديشه نیاکان يکتاپرست ايرانی ما :
فرمایش داريوش بزرگ :
خداي بزرگ است اهورامزدا . که اين جهان را بيافريد . که خرد و نيروي کوشش را بر من ارزاني داشت به خواست و نيروي اهورامزدا شاهم و فرمانهاي او را می انجامم. اينچنين : دوستدار و پيرو راستي هستم و بدي را دشمنم . خواهان داد هستم. نه مي خواهم که از سوي توانايي به ناتواني ستم شود و نه ميخواهم که ناتواني به توانايي بد کند . آنچه همساز راستي است خواسته من است و آنچه ناساز راستي است به شدت با آن ناسازم . خويم را در کرانه میانه نگه ميدارم و چون خشم بر مرا فرا گيرد با اراده بر آن چيره ميشوم تا مبادا ناروايي روي دهد . تو كه پس از من شاه خواهي بود ، از دروغ سخت بپرهيز. مردي كه خواهد دروغزن بُود ، نيك كيفر ده. اگر چنين مي انديشي بايد كشورم در امان باشد . آنهايي كه پيشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را كه من در يك سال و اندي به خواست اهورامزدا كردم نكردند . از آن رو اهورامزدا مرا ياري كرد ، چون بدكردار نبودم ، دروغزن نبودم ، ناراست كار نبودم ، نه من ، نه دودمانم . بر پايه راستي رفتار كردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد كردم ، مردي كه با خاندانم همكاري كرد او را نيك پاداش دادم و آنكه زيانكاري كرد ، او را نيك كيفر دادم . تو كه سپس شاه خواهي بود ، مردي كه دروغزن يا ستمکار است او را دوست مباش و او را نيك كيفر ده . تو كه سپس اين نوشته ها را كه من نوشتم ، يا اين نگاره ها را ببيني ، آنها را ويران مكن ، تا جايي كه شدنی است آنها را بپاي ، تا زماني كه تندرست باشي.
سرچشمه ها :
اوستا - هاشم رضي
گنجينه اوستا - هاشم رضي
تاريخ هرودوت - جرج راولين سن
گاتها - سروده هاي ناب و آسماني زرتشت
پيام زرتشت - دکتر علي اکبر جعفري
تاريخ تمدن ويل دورانت - تمدن مصر - بابل و يونان
فرهنگ ايران باستان - شادروان ابراهيم پورداوود
زرتشت پيامبري که از نو بايد شناخت - فروغ مزديسنا - ارباب کيخسرو شاهرخ
تاريخ و تمدن ايران - پرفسور هانري ماسه - رنه گروسه و انجمن باستان شناسان فرانسه