روشن نمایی :
در ویرایش این نوشته ، ما از نسک (کتاب) «پارسی بگوییم، تازی نگوییم» ، برای سره نویسی واژه های تازی به پارسی بهره گرفته ایم.
دکتر طالع که پیش از نمایندگی مجلس ، کارشناس سازمان برنامه و از پرکاران نهضت ملی شدن نفت و هموند حزب پان ایرانیست بوده است ، پس از انقلاب بیشتر گاه خود را به پژوهش و نوشتن نسک های گوناگون درباره تاریخ ایران باستان و همچنین تاریخ این روزگار ایران گذاشته است. دکتر هوشنگ طالع تنها بازمانده از چهار نماینده ای است که در مجلس شورای ملی ، هویدا را به شُوند همداستانی با جدایی بحرین از خاک ایران استیضاح کردند. او سال گذشته هم اطلس فرتورداری با نام "جهان نمای تاریخ ایران" گردآورد که دربردارنده همه نقشه های سرزمین ایران از 1076 سال پیش از میلاد مسیح تا سال 1349 خورشیدی است. گفتگوی زیر با دکتر طالع درباره "بحرین" و داستان جدایی آن از ایران و همچنین ماجرای استیضاح هویداست :
پایه ستیز بر سر مالکیت بحرین از چه زمانی آغاز شد؟
نخستین بار که استعمارگران اروپایی در چارچوب پرتغالی ها به شاخاب پارس درامدند . پس از دست انداختن به آبخوست قشم پروادار(متوجه) بحرین شدند . بحرین یک جایگاه کم مانند داشته و دارد . چون در این سرزمین که دو سویش خشک است ، چشمه های پرهامی(طبیعی) آب شیرین هست . همان چشمه ها رَون(باعث) می شد که این سرزمین زندگی پذیر باشد و همه به آن آز داشته باشند. پرتغالی ها به این سرزمین دست اندازی می کنند ولی ایرانی ها آن ها را می رانند. پس از پرتغالی ها ، انگلیس ها می آیند و رفته رفته برای رویارویی با دزدی دریایی با شیخ های آن سوی شاخاب پارس پیمان هایی می بندند که آن ها دست از دزدی دریایی بر دارند. سپس به بهانه پیکار با برده داری با آنها پیمان هایی می بندند. در این میان پیمانی هم با شیخ بحرین می بندند که دولت ایران به این زمینه واخواست(اعتراض) می کند. سرانجام ناگریز نماینده دولت بریتانیا در شاخاب پارس هم خستو(اعتراف) می کند که بحرین زیر مالکیت و حاکمیت دولت ایران است و ما تنها از برای زمینه های بربسته به برده داری و دزدی دریایی با آن ها پیمان هایی بسته ایم. دولت ایران در آن روزها ناگریز نیرو به بحرین گسیل می کند و تا زمان ناصرالدین شاه هم درفش شیر و خورشید بر فراز خانه شیخ بحرین در فراز بود. در پایان دوره قاجاریه و آغاز پهلوی ، نمایندگانی از بحرین نزد مهتر مجلس می آیند و دو تن را به سرسخن نماینده مجلس می شناسانند. کامناکام چون برابر قانون مشروطه نماینده ها باید بر پایه اصولی برگزیده می شدند ، دولت ایران نمی تواند این نماینده ها را بپذیرد . در همین زمان دولت ایران اقدامات دیگری انجام می دهد . از جمله اینکه بهای تمبر پست بحرین را با نرخ تمبرهای درونی یکسان می کند و این هنوز پایان دوران قاجار بود. ناگریز در زمان جنگ های هرات هم هنگامی که محمد شاه در کنار هرات اردو زده بود ، سفیر انگلیس نزد میرزا آقاسی آمد و پرسمان هایی درباره بحرین باز نمود . میرزا آقاسی سخنان سفیر انگلیس را رد می کند و دستور می دهد نقشه های دریاداری دولت بریتانیا را بیاورند و نشان می دهد که در همان نقشه ها هم همواره بحرین را به رنگ سرزمین های خاک ایران کشیده بودند . میرزا آقاسی به سفیر انگلیس می گوید می توانیم به بحرین برویم و از مردم بحرین بپرسیم دوست دارند با ما زندگی کنند یا با شما. سفیر انگلیس هم می دانست که پاسخ مردم بحرین چه خواهد بود و پرسمان رانده می شود.
این زمینه در دوره پهلوی هم همین حالت را داشت یا دگرگونی ای در نگر ایران پدیدار شد؟
همه دولت های ایرانی ناگریز دولت های در زمان اشغال ، دولتی مانند دولت حکیمی با همه آن دشواری ها ، زیر همه فشارهایی که انگلیس ها با پشتیبانی روس ها و امریکایی ها برای برتافتن طرح قیمومیت بر ایران وارد می کردند ، همچنین با وجود پرسمان هایی همچون فتنه پیشه وری در تبریز و این دست پرسمان ها ، هیچگاه از پرسمان بحرین غافل نبودند و آن را دنبال می کردند. هربار که پیشامدی روی می داد یا انگلیس ها در این باره اظهار نگری می کردند که مغایر با مالکیت ایران بر بحرین بود ، دولت ها در برابر آن جبهه می گرفتند. در کرانه سال های 24 یا 25 یک بار ایرج اسکندری در مجلس گفته بود این شیخ کیست که در بحرین برمسند نشسته است؟ چرا وزارت کشور دو نفر پاسبان نمی فرستد تا او را دستگیر کنند و به تهران بیاورند؟! روزنامه ها هم به این زمینه حساس بودند و درباره آن بازجُست(مطلب) می نوشتند. روزنامه طنز باباشمل چندین بار کاریکاتورهایی با زمینه بحرین چاپ کرد . یکی از این کاریکاتورها هم فرتور پاسبانی بود که یک تک با جامه عربی را با ریسمان بسته بود و آورده بود و داشت بانگ می زد "شازده اینو من آوردم، چه کارش کنم!" و فردید از شازده هم اسکندری بود. روزنامه های ملی گرا که مدام از بایایی بازگشت بحرین به ایران می نوشتند و روزنامه های دولتی همچون کیهان و اطلاعات هم هرگاه زمینه ای پیش می آمد در همین راستا جای گیری می کردند. دولت دکتر مصدق هم پرسمان بحرین را دنبال کرد و در آن زمان وزارت امورخارجه در رابطه با بحرین پرکار بود . هر گفتار و رفتاری واروی مالکیت ایران بر بحرین ، با واکنش دولت های آنگاه و نمایندگان مجلس روبرو می شد. افزون بر آن در سال 1336 در نشست هیئت وزیران در باشندگی خود شاه تشکیل شد ، بحرین به سرسخن یکی از استان های ایران نامگذاری شد. در آن روز ایران سیزده استان داشت و نام استان چهاردهم از آن زمان روی بحرین ماند . در آن سال شاه دستور داد نشست هیئت دولت در باشندگی خودش در کاخ مرمر تشکیل شود و به دیسه نمادین دو کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی هم برای نمایندگان بحرین تهی بود. ناگریز درسال های 47 – 1346 هم که تولید پیکان آغاز شد ، یکی از بازرگانان در بحرین پیکان خریده بود و وارد آبادان کرده بود . دولت هم این خودرو ها را ایستا کرده بود و هزینه های گمرکی را می خواست . این بازرگان هم می گفت بحرین که بخشی از خاک ایران است به آبادان آورده و نباید گمرکی پرداخت کند . کار به دادگاه کشید و مهتر دادگاه هم یکی از هم دوره های من در دبیرستان البرز بود به نام آقای جهادی ؛ ایشان هم حکم داد که بحرین جزء خاک ایران است و برای آوردن کالا از آنجا به ایران نباید گمرکی پرداخت شود.
چرا گزیدمان در بحرین برگزار نمی کردیم تا نماینده های آن ها به پارلمان ایران بیایند؟
بحرین را انگلیسی ها می گرداندند و ما نمی توانستیم در آنجا گزیدمان برگزار کنیم . در همه حاشیه خلیج فارس بجز ایران ، سال ها بود که انگلیس ها فرمانران بودند و باشندگی سپاهی داشتند . ناگریز به برخی از آبخوست های ایران هم آمده بودند و باشندگی سپاهی پیدا کرده بودند . اما کرامند(مهم) این بود که دولت ایران از پِشیماری(ادعای) مالکیت خود بر آن آبخوست ها دست بر نداشته بود. یک نمونه می آورم تا زمینه روشن تر شود . گمان کنید کسی ملکی دارد و کس دیگری همان ملک را گرفته است . تا تک نخست که صاحب ملک است نرود و در یک دفترخانه سند دستینه نکند و مالکیت را به کس متصرف واگذار نکند و از حقوق خودش صرف نگر نکند ، تغییری در مالکیت ایجاد نمی شود و او تنها نمی تواند در ملک خود اعمال حاکمیت کند . این وضعیت بحرین در آن زمان بود.
خوب این جُست میان ایران و انگلیس بود . موضع مردمی که در بحرین بودند چه بود؟
در آنجا هم ایرانی ها بسیار یکپارچه کار می کردند و چند باشگاه داشتند که کرامندترین آن ها باشگاه فردوسی بود. این باشگاه جای گردهمایی ایرانگرایان بحرین بود و بسیار هم پرکار بود. این باشگاه در بحرین رخنه فراهمادی(اجتماعی) بسیاری داشت اما رخنه سیاسی نداشت چون همه امور به دست شیخ بحرین بود که او هم از سوی مستشاران انگلیسی گردانده می شد.
هنگام ورود شما به مجلس آیا هنوز پرسمان بحرین آبشخور پروا بود ؟
ما چیم(یعنی) نمایندگان حزب پان ایرانیست ، در سال1346 وارد مجلس شدیم ، چیم در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی . در این سال ها هم زمینه بحرین آبشخور پروا بود و نمایندگان پان ایرانیست بارها ، چه در نطق های پیش از دستور و چه در کارپرواهای(فرصت های) دیگر درباره پرسمان بحرین و بایستگی بازگشت آن به خاک ایران سخن گفته بودند. در آن زمان ایران و ترکیه و پاکستان هموند پیمان مرکزی بودند . در آنجا دو همدست ما هرکدام یک پرسمان خاک داشتند . پاکستانی ها پِشیمار(مدعی) کشمیر بودند و هنوز هم این پِشیماری را دارند درحالی که کشمیر در درازای تاریخ سرزمین جداسری بوده است . ترک ها هم پِشیماری قبرس را داشتند ، تنها به این شُوند که یک اقلیت ترک زبان در قبرس بودند. خوب دولت ایران از هر دو پِشیماری این ها پشتیبانی می کرد و ناگریز می گویند آنگاه که جنگ قبرس پیش می آید، دولت ترکیه نیروی هوایی کارآمد نداشت و دولت ایران با دگر کردن پرچم جنگده های اف 4 ایران ، آن ها را به کمک ترک ها می فرستد و با بمباران میانبندانی(مناطقی) از قبرس ترکیه می تواند بر آن بخش ها حاکم شود. در این پیغان ها(شرایط) میهن پرستان ایرانی هم می گفتند بحرین کم ارزشتر از کشمیر و قبرس نیست و باید به مام میهن بازگردد.
ماجرای جدایی بحرین از ایران هم در همین سال ها پیشامد. چه چیزی باعث شد شاه که در سال 36 بحرین را استان چهاردهم ایران می دانست در این سال ها جدایی بحرین از خاک ایران را بپذیرد؟
در این سال ها پیشامد ویژه ای نیفتاد تا اینکه در سال 1348 شاه به دهلی نو رفت . بعدها مدارک نشان داد که شاه آنجا در برابر یک پرسش نامنتظره جای نگرفته بود ، بلکه حکومت شاه می خواست درباره پرسمان بحرین به همداستانی برسد. بنابراین آنجا از شاه پرسش می شود که شما کرانه دریایی خود را تا کجا می دانید و شاه هم می گوید تا همین اقیانوس هند و پس از این پرسشی که شاید پیش ساخته بود درباره بحرین مطرح می شود . شاه هم می گوید که ما نمی خواهیم در پرسمان بحرین زور به کار بگیریم و اگر مردم نخواهند با ما زندگی کنند ما زور به کار نمی بریم! امروز اسناد نشان می دهد که پیش از این سخنان شاه گفتگو هایی انجام شده بود و آن هنگام "دولت شاه" - این لفظ را استفاده می کنم چون دولت کاره ای نبود و شاه گزیر(تصمیم )می گرفت و خودش دولت بود - با انگلیس ها به این همداستانی رسیده بود که در بحرین یک همه پرسی انجام شود . کامناکام اگر قرار بود همه پرسی انجام شود و بحرین هم استان چهاردهم بود ، باید از سیزده استان دیگر هم همه پرسی انجام می شد. از سوی دیگر همه پرسی اصول و روش ویژه ای داشت و پیشتر هم انجام شده بود . نمونه وار در میانبند "سار" که از تبار آلمانی بود و به اشغال فرانسوی ها در آمده بود ، همداستانی به همه پرسی کردند. برای این کار نخست فرمانران سپاهی آنجا از نیرو پایین آمد، احزاب آلمانی در آنجا شاخه زدند و کار کردند و یک سال پس از پرکاری احزاب ، همه پرسی برگزار شد . در هوده(نتیجه) هم با اینکه فرانسه تا آن زمان بر این میانبند فرمانران بود ، مردم سار با بیشینه آرا به بازگشت به آلمان رای می دهند. در بحرین هم اگر قرار بود همه پرسی انجام شود باید نخست شیخ بحرین کنار می رفت و یک فرمانران موقت از سوی سازمان ملل برگماشت میشد . این کار هم چندین بار انجام شد . ناگریز یک بار آقای جلال عبده که از بزرگان دادگستری ایران بود از سوی سازمان ملل فرمانران موقت یکی از کشورهای افریقایی شد و فرمانران استعمارگر کنار رفت و همه پرسی انجام شد و آن سرزمین هم جداسر شد. اما به هر حال انگلیسی ها می دانستند اگر این پیغان ها(شرایط) پیش بیاید هوده همه پرسی چه خواهد شد و زیر بار چنین همه پرسی ای نمی روند . کامناکام در این میان ایرانی ها بسیار روی پشتیبانی امریکایی ها حساب می کردند و اردشیر زاهدی پس از دیدار با وزیر امورخارجه بریتانیا درباره بحرین ، به آمریکا می رود. زاهدی به دیدار وزیر امور خارجه آنگاه آمریکا، آقای شوتز ، می رود و سخنانی که با وزیر امور خارجه انگلیس انجام شده بود را به او ترابر می کند . زاهدی انتظار داشت که از او پشتیبانی شود اما وزیر امورخارجه آمریکا می گوید ما به هر حال نمی خواهیم که در آن میانبند گلوله ای از لوله جنگ افزاری بیرون شود . بنابراین اگر دولت ایران بخواهد نیرو نمایی کند ، اعراب به کمونیسم گرایش خواهند یافت .در اینجا دولت ایران سپرانداخته خواسته انگلیس شد.
پس از اینکه دولت ایران سپر انداخته(تسلیم)خواست انگلیس شد ، این طرح در چه فرایندی اجرا شد؟
نخست در فروردین ماه سال 49 ، زاهدی گزارشی را به مجلس نمود( ارائه کرد) . کامناکام اسناد نشان می دهد که زاهدی تلاش کرده بود نمود گزارش به مجلس را به هویدا واگذارد ویک(اما) هویدا زیر بار نرفته بود . شاه هم به زاهدی می گوید که آنرا را انجام دهد. گزارش یادشده برپایه کتابی بود که سال پیش از آن چیم(یعنی) سال 48، اداره نهم سیاسی وزارت امور خارجه چاپ کرده بود و در آن سالمه(تاریخ) مالکیت دو هزارو پانصد ساله ایران بر بحرین را زند(شرح) داده بود. به هر حال سرتاسر گزارشی که ایشان دادند ، داستانگر از این بود که بر بحرین فرمانرانی داشته و سپس استعمارگران بر بحرین فرمانران شدند و انگلیس با فریب و ریا آنجا را در گرفت ، ویک دولت ایران هرگز از پِشیماری(ادعای) مالکیت خود دست بر نداشت . تا اینکه اعلی حضرت در گفتگو دهلی نو فرمودند ما نمی خواهیم خاکی را به زور در اختیار خود نگه داریم! بنابراین ما از دبیرکل سازمان ملل می خواهیم که "مساعی جمیله اش" را برای گره گشایی این پرسمان به کار بگیرد.
این همان چیزی بود که رَون(باعث) شد دولت را استیضاح کنید؟
آری . نمایندگان پان ایرانیست در برابر این کار ، به چبود دست شستن دولت از مالکیت بحرین ، دولت را استیضاح کردند.
حزب شما چند نماینده در مجلس داشت و در انباشت چند تن خواستار استیضاح هویدا شدند؟
پان ایرانیست ها پنج نماینده در مجلس شورای ملی داشتند و ما پنج تن فراکسیون پان ایرانیست مجلس را سازمان داده بودیم . این پنج تن هم گزاره بودند از : دکتر محمدرضا عاملی تهرانی ، دکتر اسماعیل فریور ، محسن پزشک پور ، من و دکتر صدر . کامناکام(البته) از این میان هم دکتر فضل الله صدر را ترساندند و ایشان با اینکه استیضاح را دستینه کرده بود ، روز استیضاح در نشست باشنده نبود و گفت برای دیدار خواهرش به مشهد رهنوردیده است . روز رای گیری برای گزارش دولت هم در مجلس باشنده نشد و از سوی پیش خدمت رای خود را در همداستانی با دولت داد و به همین چبود(علّت) از فراکسیون و از حزب بیرون شد.
در آن زمان دستینه پنج نماینده برای استیضاح نخست وزیر بسنده بود؟
در قانون آن زمان مجلس شورای ملی هر نماینده به تنهایی می توانست هریک از وزیران یا نخست وزیر را استیضاح کند.
پس از استیضاح ، چند تن به نبود صلاحیت هویدا رای دادند؟
تنها ما چهار تن به استیضاح رای همداستان دادیم و دیگران استیضاح را رد کردند . کامناکام(البته) پرهامی(طبیعی) هم بود چون بیشینه مجلس در اختیار حزب ایران نوین و حزب مردم بود.
چیم(یعنی) فرمایشی بودن مجلس در آن زمان آزگارا نرمال بود؟
در اینباره رَواک(شایع) بود که ساواک از آغاز از نمایندگان حزب ایران نوین و حزب مردم استعفا نامه هایشان را گرفته بود تاهرگاه بایا باشد آن ها را مستعفی بیاگاهاند . کامناکام این را من به چشم خودم ندیده ام و تنها شنیده بودیم که اینجور است.
چه کنشگرهایی رَون(باعث) می شد مجلس تا این اندازه بی اراده باشد؟
بهرحال در هر دوره ای که پایه های دموکراسی در یک انجمن لرزان شود همه گونه دستکاری در گُزیدمان(انتخابات) شدنی خواهد بود و مجلس آن زمان هم فراورده چنین پیغانهایی(شرایطی) بود . من با بسیاری از نمایندگان آشنایی داشتم . بسیاری از آن ها دژپیمان(خائن) و میهن فروش نبودند ، ویک به شُوند(دلیل) جو فرمانران از بُن نمی توانستند بپندارند که می شود ناسازی(مخالفت) کرد. برای این ها بسیار شگفت و پذیرش نکردنی بود که با زمینه ای ناسازی کنند و در برابر دوره پسین پَرگ(اجازه) درایند(ورود) به مجلس را پیدا نکنند . درحالیکه ما باورمند بودیم اگر به مجلس هم نرفتیم می توانیم با ویژه کاری(تخصص) خود زندگی کنیم و اینکه سرانجام باید در جاهایی ایستادگی کنیم.
به زمینه بحرین برگردیم . پس از گزارش زاهدی ، چه کوچگه هایی(مراحلی) برای جدایی بحرین از ایران پیموده شد؟
پس از آن مهتر سازمان ملل کسی به نام "گیچاردی" که از دیپلمات های ایتالیایی بود را برای این کار برگزید . او هم مرد شریفی بود که تنها خویشکاری اش را انجام داد . در گزارشی هم که آماده کرد نوشته است : "پیش از گسیل من به این برگُمارش(ماموریت) ، فهرست برخی از سازمان ها را به من دادند و من می بایست که نگر آن ها را بپرسم." این سازمان ها هم نهادهایی بودند همچون انجمن حقوقدانان ، انجمن شهری ، انجمن زنان و این دست سازمان های ساختگی که ساخته و پرداخته دستگاه و وابسته به شیخ آنجا بودند. بنابراین در باشندگی شیخ بحرین و پلیس برزنی(محلی) و نیروهای سپاهی بریتانیا و گماشتگان انگلیسی این نگرسنجی انجامید . از این گزارش به خوبی می شود فهمید که آنچه برگزار شده، نه تنها همه پرسی نبوده که در پیغان های(شرایط) آزاد هم نبوده است. ایشان در گزارش خود می گوید: نمی توانیم بگوییم چه کسانی ایرانی هستند مگر از این راه که به خانه ها برویم و ببینیم چه کسانی فارسی سخن می گویند . ایشان در یک جا شمار ایرانی تبارها را بیش از بیست درصد و درجای دیگر بیش از هفتاد درصد گفته است . این آمارها نشان می دهد که دستگاه شیخ حاکم پَرگ(اجازه) نمی داد که همه پرسی آزاد انجام شود. سپس هم دولت ایران ، از شورای امنیت درخواست کرد که این گزارش به تصویب شورای امنیت برسد !
این پیشامدها در درون کشور یا در رویه مجلس با ناسازی و واکنش روبرو نشد؟
دولت پس از این کوچگه ، گزارشی از این فراگشت به مجلس آورد که نام آن "تصمیم قانونی مجلس" بود . این بازجُست را جای افکند(مطرح) کردند و باز هم نمایندگان پان ایرانیست سخنرانی هایی انجام دادند و ناسازی کردند . ویک آن ها از آغاز رای داشتند و این گزارش هم رای آورد . ویک نکته گیرا اینجاست که با همه این اقدامات درونی و بیرونی که انجام دادند، ولی بر پایه قوانین مشروطیت ، بحرین هنوز یکی از استان های ایران است و از نگر حقوق درونی ایران، هیچ دگرگونی انجام نشده است.
بهرحال این جدایی به برنهاد(تصویب) مجلس شورای ملی رسیده بود.
برپایه قانون اساسی مشروطیت ، دگری در کرانه های کشور می بایست با پیمودن کوچگه های قانونی انجام پذیرد . برابر سامان نامه درونی مجلس ، قانون به دو دیسه می توانست هستی داشته باشد . نخست چیزی که نمایندگان نَمار(اشاره) می کردند که برای نمود(ارائه) جای افکند(طرح) به مجلس شمار دانسته ای از نمایندگان باید پیشنهاد این جای افکند(طرح) را دستینه می کردند. جای افکند می بایست سرسخن دانسته و روی نهاد(توجیه) برای جای افکندن می داشت و پس از جای افکند در میانسرا(صحن) آشکار و بررسی در کمیسیون ها اگر در مجلس رای می آورد به قانون دگردیس می شد و پس از آن در روزنامه رسمی چاپ می شد و شاه دستور روانگرداند(اجرای) آن را به نخست وزیر دربرد(صادر) می کرد. دیسه دوم نیساک(لایحه) بود که از سوی دولت به مجلس می آمد و آن هم باید سرسخن نیساک(لایحه) قانونی بر پایه پیشنهاد بربسته می داشت . همچنین باید روی نهاد(توجیه) بایا را هم می داشت تا دانسته شود چرا آنچه در این نیساک(لایحه) آمده بایا است و اگر درخواست چابکی در کار نمی شد در کمیسیون و سپس هم در میانسرا(صحن) بررسی می شد . اگر برنهاد(تصویب) می شد دگر به قانون می شد و باید تشریفات پیشین را می پیمود. چیم(یعنی) هرآینه باید به توشیح پادشاه می رسید و در روزنامه چاپ می شد و از سوی شاه برای روانگرداند(اجرا) به نخست وزیر ابلاغ می شد . در حالیکه آنچه به مجلس آمد ، هیچکدام از این ها را نداشت . سرسخن آن "تصمیم قانونی مجلس" بود و نوشته آن گزارش کنشکرد سازمان ملل بود . در حالیکه ناگریز اگر فراگشت انجام شده در سازمان ملل را به سرسخن روی نهاد(توجیه) آن می دانستند باید نام آن "لایحه جدایی بحرین از ایران" می بود . پس از آمدن به مجلس هم باید به کمیسیون های بربسته می رفت . وگرنه می بایست درخواست دو فوریت می کردند که اگر همداستانی می شد می توانستند برای آن در همان نشست رای گیری کنند که هیچکدام از این ها انجام نشد . از سوی دیگر شاه همچنین چیزی را دستینه نکرده و در روزنامه رسمی هم چاپ نشده و برای روانگرداند(اجرا) هم به کسی ابلاغ نشده است . بنابراین از نگر قانون اساسی مشروطیت ، با اینکه کارهایی که در مجلس بیست و دوم انجام شد ، هیچ دگرگونی در زمینه مالکیت بحرین انجام نگرفته و بحرین همچنان یکی از استان های ایران است.
این سخن شما امروز هم پی گیری پذیر است؟
قانون اساسی مشروطیت و ساماننامه درونی مجلس شورای ملی هست و می توان آن ها را خواند . ما از پایه چیزی به نام "تصمیم قانونی مجلس" نداریم . کامناکام مجلس می تواند گزیرهایی(تصمیماتی) بگیرد همانجور که امروز هم نمونه وار مجلس درباره آبخوست های ایرانی شاخاب پارس بیانیه می دهد و این بازداری ندارد ، ویک تا هنگامی که تشریفات قانونی بایا را نپیماید دگر به قانون نمی شود . آن روز هم همین پیش آمد. ناگریز وزیر جنگ آن زمان ، تیمسار رضا عظیمی هم در نشست هیئت دولت گفت که اعلی حضرت این پرسمان را توشیح نکردند . کامناکام او تعمدا این را در نشست هیئت دولت گفت که چهره نشست(صورتجلسه) و ثبت و ضبط بشود . کرامندترین پرسمانی که پیش روی ما جای دارد این پرسمان است که ناگریز با وجود رای شورای امنیت به این پرسمان ، از نگر قوانین فرمانران بر ایران در آن زمان دگرگونی ای در موضع بحرین پدید نیامده است.
امروز با پروا به جایگاه میانبند و واخواست های کنونی اماراتی ها ، می اندیشید گُزار(طرح) چنین زمینه ای شدنی است؟
اگر دولت های ما هوشیار باشند ، همه یگان های آن سوی خلیج فارس، ایرانی – عربی هستند و ترکیب چَپیره ای(جمعیتی) آن ها گویای این بازجُست است . ناگریز از پنج شیخی که فرمانران امارات هستند ، شاید چهار تنشان ایرانی تبار هستند. بخش بزرگی از چپیره(جمعیت) امارات و بحرین هم ایرانی تبار هستند و قطر هم همین حالت دارد . در سال های 40 تا 43 ورد زبان ها بود که شیخ کویت به یکی از بزرگترین سرمایه داران کویت به نام "بهبهانی" که ایرانی بوده ، پیغام می دهد که تو هرچه داری بفروش و از اینجا برو . او هم پاسخ می دهد که شما بفروشید و بروید . چیم(یعنی) در کویت هم این ها تلاش کردند با بیرون کردن ایرانی ها ، میانبند(منطقه) را عربیزه کنند.
بحرین کرانه ای هم که امروز در اشغال عربستان است ، همان استان های "احصا" و "قطیف" منطقه های شیعه نشین و ایرانی بوده و اصل بحرین همان جاست . در میانه های دولت صفوی، که ترکان عثمانی بخش هایی از عربستان و این میانبند را اشغال می کنند نام بحرین مطرح می شود. نخستین خیزش ایرانی ها هم از سوی "قرمتیان" بود که در بحرین بودند . بحرین آن زمان هم منامه نبود ، بلکه همین میانبندانی بود که امروز هم مردم آن شورش کرده اند و می دانیم که چاه های نفت کرامندی هم در این میانبندان است . این میانبندان هم همگی ایرانی نشین هستند . بنابراین باید در سیاست ها و گونه نگاهمان به آن سوی شاخاب پارس باز بینی کنیم و بکوشیم راستی های تاریخی را بیشتر در اختیار مردم جای دهیم تا بدانند که از بن بحرین کجا بوده است . بحرین از زیر بصره یعنی کاظمیه آغاز می شده و تا دماغه قطر باز می پیماییده است. یک بخش کوچک آن هم جزیره ای بوده که امروز به نام بحرین می شناسیم. این نوار تنها بخش بارور آن میانبند است و خیزش فرمتیان و دولت قرمتیان هم در این میانیند بوده است . این ها یگان های عربی نیستند و بیشینه ایرانی – عربی هستند و باید حقوق ما در این سرزمین ها به رسمیت شناخته شود.
برای این فردید(منظور) چه کارهایی باید انجام شود؟
یک نمونه آن اقدام خوب آقای احمدی نژاد بود که به بوموسی رهنوردید . این رَون(باعث) جنبیدن همه سویه ایرانی های درون و برون کشور برای پدافند از حقوق تاریخیمان شد. چون اگر خود مردم در میانسرا نباشند ، پدافند از یکپارچگی زمینی و منافع میهنی دشوار است . ما دیدیم در این جریان ناگریز تک هایی که شاید از نگر خط مشی سیاسی ناساز این دولت باشند و از بن کسانی که بیرون از ایران به کارهای سیاسی پیشه دارند هم ، از حق مالکیت ایران بر آبخوست های سه گانه پدافند کردند و جهان فهمید که ایرانی ها روی این پرسمان سهنده(حساس) هستند و اگر کسی بخواهد به آن بپردازد نه با یک دولت که با یک ملت درگیر خواهد بود . اگر احزاب پَرگ(اجازه) کار داشته باشند این جای گیری های میهنی بهتر می انجامد . در اینباره بوموسی هم اگر این خیزش میهنی دیسه نمی گرفت ، صرفاً با رهنوردی رئیس جمهور و مقامات سپاهی ، نمی شد چشمداشت آن ها کوتاه بیایند.
چرا این پیشامد در زمان جدایی بحرین از ایران نیفتاد؟
یکی از بزرگترین بازندانی های(اشتباهات) شاه این بود که خودش در اینباره گزیرید(تصمیم گرفت) . در حالی که آدم ناتوانی بود و به آسانی می توانستند او را زیر فشار بگذارند . اگر خودش را در جایگاه گزیرگیری(تصمیم گیری) جای نمی داد و گزیر گیری را به ملت می سپرد این پیشامد رخ نمی داد. ویک آن ها ناگریز آن گزارش را در روزهای فرویش ها( تعطیلات) نوروزی دانش آموزستانها(مدارس) و دانشگاه ها به مجلس آوردند و بسیاری از تک های انجمن از آن آگاه نشدند. اگر آن روز یکی از مراجع تقلید هم به این پرسمان واخواست کرده بود ، این پیشامد به این آسانی رخ نمی داد . من ناگریز نمی گویم از چشم انداز میهنی ، که از نگر دینی هم این مراجع مقلدین بسیاری در بحرین داشتند و اگر فتوا می دادند من حتم دارم که شاه از جایگیریش پس نشینی می کرد . یا دست کم می توانست این بهانه را بیاورد که اگر این زمینه جای افکند(مطرح) شود مردم برای فرمانروایی من دشواری پدید می آورند و به این افزار انگلیس و آمریکا را رویگردان کند.
امروز پس از گذشت 45 سال ، می توانید میان خودتان و کسانی که در مجلس در این پیشامد خاموشی گزیدند ، همسنجی ای انجام دهید؟
به نگر من کسانی که به این جدایی رای همداستان دادند یا در این زمینه تلاش کردند ، از سر آن سامانه تا کسانی که در رده های پایین تر هَنایشگر(تاثیر گذار) بودند ، در خون هایی که امروز در بحرین ریخته می شود و آنچه که امروز بر مردم بحرین می گذرد، هنباز هستند و نمی توانند از پاسخگویی خودشان شانه تهی کنند. از میان ما چهار تنی که رای ناساز دادیم هم شوربختانه آن سه تن در زنده نیستند . کامناکام آقای دکتر صدر هنوز زنده هستند و باید همان پاسخگویی ها را به دوش خود سَترسا(احساس) کنند. ویک به طور کلی ما خویشکاری را که در پیشگاه ملت داشتیم انجام دادیم . دست کم رَون(باعث) شدیم که این اسناد سالمَهی(تاریخی) بماند . ما کار ویژه ای انجام ندادیم . چون به سرسخن پان ایرانیست به مجلس رفتیم تا حقوق سالمهی غارت شده ملت ایران را بازگو کنیم . ما آهنگ سود بردن نداشتم ، جدا از اینکه مجلس در آن روزها سوددهی نداشت . حقوق نمایندگی ما ماهانه پنج هزار تومان بود ، چنانچه من پیش از نمایندگی هم به سرسخن کارشناس ارشد سازمان برنامه بیش از سه هزار تومان حقوق می گرفتم و خبری از این برتری هایی که امروز هست نبود . من از بُن نمی توانم بینگاشتم(تصور کنم) که اکنون یک نماینده در شهر خودش دارای دفتر و تشکیلات و کارمند است . آن زمان همه هزینه های رفت و آمد به حوزه های گزیدمان و رسیدگی به کارها به دوش خودمان بود . اگر رستوران مجلس را یه کار می گرفتیم هزینه خوراکی که خورده بودیم پایان ماه از مزدمان کم می شد . اگر مهمان داشتیم هزینه آن هم شمرده می شد . بنابر این ما رفته بودیم که آوای فربودخواهانه(حق طلبانه) مردم را از تریبون مجلس و به سرسخن نماینده مردم ایران ، به همه برسانیم. هنگامی هم که در برابر پرسمان بحرین جای گرفتیم کمترین کاری که می توانستیم برای انجام خویشکاری خود انجام دهیم همین بود . ایرادی هم که به تک پنجم وارد می کنیم همین است وگرنه از 180 نماینده دیگر ایردای نمی گیریم چون از بن چنین تعهدی نداشتند. هرچند که آن ها هم سوگند یاد کرده بودند از یکپارچگی زمینی ایران پدافند کنند ویک بهر حال ما می بایست این کار را می کردیم . من همچنان باورمندم کار ویژه ای نکردیم و اگر یک بار دیگر زاده شوم و در همان جایگاه جای بگیرم همان کار را خواهم انجامید.
سرچشمه :
www.shia-news.com/fa/news/37025