در صحنهای از فیلم تایتانیک در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار آسیب جدی شده بود ، گروهی نوازنده در عرشه کشتی تکه هایی برگزیده از موسیقی کلاسیک را می نواختند.آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا میکردند و باریک بینی میکردند پیغان های(شرایط) کشتی کیفیت کارشان را پایین نیاورد. در یک کشتیِ در حال غرقشدن و در میان رهنوردانی که از هول و وحشت سراسیمه به سو یا آنسو می گریزند و می دوند چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت نواخته شود؟ نمونه دیگر میتواند از نسک دژ جانداران نوشته جورج اورول آورد. برابر ماجرای این کتاب، جانداران دست به دستِ هم میشوند و ارباب و خانوادهاش را از کشتزار بیرون میکنند و خود مگردانندگی کشتزار را به دست میگیرند. نخستین کار آنها ساماندهی پیمان نامه ای است که برابر آن همه چانداران باهم برابرند و هیچکس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند. چیزی نمیگذرد ، که خوکی که گردانندگی کشتزار را بدست گرفته است، آرامآرام پیمان نامه را دگر کرده و برای خود و پیرامونیانش حقوق و امتیازات ویژهای در نگر می گیرد. در این میان ، اسبی در کشتزار زندگی میکند به نام "باکستر" که به لحاظ خوش خویی ، شکیبایی و پشتکار، همگان به او احترام می گذارند. جانداران از او میخواهند تا درباره این پیغانهای(شرایط) نو کمکشان کند ، ویک باکستر، سخت پیشه دار کار است و به گرداگردش پروایی نمی دارد. شُعار او این است: "من کار میکنم!" و احساس میکند که باید کار خود را به بهترین دیسه انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه باکستر میتوانست از پیشامد وحشتناکی که در دژ جانداران رخ میدهد جلوگیری کند ، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که تنها هنگامی از دگرگونی ها باخبر شد که خوک فرمانران ، او را به یک سلاخ فروخت!
در زندگی هستند کسانیکه چنان سرشان به کار و پیشه خود گرم است که فراموش میکنند همه این زندگی ، سازمان یا کشور به کدام سو می جنبد. بسیاری از تک های باهوش و سختکوش گرفتار "سندروم باکستر" میشوند و جهتگیری درست و به هنگام را فراموش می کنند. باکستر مردمان" خوب و باشرافتی هستند که نخستینگی(اولویت) را نمی دانند.