استاد محمدامین ریاحی خویی
در آبشخور زبان نژاده(اصیل) آذربایجان و دگرگشت آن به زبان امروز که آمیزه ای از فارسی ، ترکی و پهلوی است بررسی های دانشی- تاریخی بسیاری چهره گرفته است. مورخان و پژوهندگانی که همگی آذربایجانی بودند نشان داده اند که زبان ترکی در برهه ای از تاریخ، جایگزین زبان برزنی(محلی) آذربایجان که در نوشته های تازی «آذری/ الآذریه» و در نوشته های تاریخی فارسی/ ایرانی «زبان آذربایجانی» نام داشت شده است. در این میان باید نَمار(اشاره) کرده که مانند سراسر فرمانروایی پشته ایران از خراسان بزرگ تا آناتولی که زبان فارسی در نوشته های ادبی و دانشی روان بوده است، در آذربایجان نیز زبان فارسی همواره موجودیت تاریخی و ادبی خود را نگهداشته است. زبان برزنی(محلی) دیرین(قدیم) آذربایجان که زبان آذری پهلوی نامیده میشود به شَوند(دلیل) پیشینه نوشته شده اندکش ناتوان بود. زیرا انسان آذربایجانی همواره به فارسی نوشته و آفرینش کرده است، این راستین از بدو تاریخ تا دوران استاد شهریار که نخستین اثر کرامند به زبان برزنی را آفرید گواهیده(مشهود) بوده است.
محمدامین ریاحی خویی
پژوهش های گوناگونی درباره چگونگی دگرگشت زبان در آذربایجان پراکنده شده است. شهید احمد کسروی نخستین کسی بود که برای نخستین بار باب پژوهش در این باره را باز کرد. پس از وی دیگر نویسندگان و پژوهندگان آذری مانند ناصح ناطق ، منوچهر مرتضوی، فیروز منصوری و محمد امین ریاحی خویی و رحیم رضازاده ملک این گذرگه را پیمودند. این پژوهشگران و دیگر نویسندگان هر یک به مراتب و لایه های نوین تری از راستین تاریخی رسیدند و به حق باید گفت به جای نگاه ایدئولوژی زده سیاسی که بعدها در آثار محمدتقی زهتابی و به پشتیبانی حزب بعث دیده شد ، توانستند کاری دانشی به ماناک(معنای) باریک(دقیق) واژه را پیش ببرند.
محمدامین ریاحی خویی در آثار و پژوهش های خود گامهایی فراتر و کرامندتر از شهید احمد کسروی برداشت. هر چند شهید کسروی نخستین پژوهنده کرامند در گذرگه زبان آذربایجان بود اما زنده یاد ریاحی، پژوهشی دامنه تر را آغاز کرد.
وی در آثارش به زمینه « نیرو و اقتدار سیاسی» کرامندی داده و دگرشت زبانی در آذربایجان را با زمینه حکومت سپیدگوسپندان(آق قویونلوها) و سیاه گوسپندان (قره قویونلوها) بازنمایی کرد. می دانیم که این دو طایفه ترکمانی پس از یورش و تهاجم به آذربایجان زمانی که دولت مرکزی فراگیری در ایران هستی نداشت و صفویان نخستین دولت میهنی ایران را سازمان نداده بوده، بر میانبندانی(مناطقی) از قفقاز، آناتولی و آذربایجان فرمانرانی می کردند. فرمانرانی آقیونلوها که جایگاهشان در تبریز بود نزدیک به 130 سال درازا کشید و هنایش(تاثیر) کرامندی(مهمی) بر فرهنگ و زبان مردم به ویژه تبریز گذاشت. هنایشی(تاثیری) که بعدها با آمدن لشکریان قزلباش از آناتولی تکمیل شد.
دکتر امین ریاحی که از دانش سیاست نیز بهره ای داشت این دگر شدن زبان را با «پیوند چیره» فرمانرانان بیگانه تُرک در همین روزگار باز می نماید.
از نگر وی مراودات مردم با فرمانرانان « سپید گوسفندان» و عمال آنها که بی گمان تُرک بودند، نیازمند یادگیری زبان ترکی نیز بود. بستگی چیرگی در اینجا بازدار بزرگی در یادگیری زبان آذری که زبانی برزنی(محلی) و کم توان بود از سوی فرمانرانان ستمگر تُرک می شد. هر چند آنها نیز از فرهنگ ایرانی و فارسی هنایش(تاثیر) پذیرفتند. که نشانههای آن می بایست از سوی پژوهشگران و دانشجویان تاریخ بررسی شود. اما می دانیم که نام سه تن از فرمانرانان سپید گوسپندان پارسی بوده است به نام های جهانگیر، رستم و الوند.
قره قویونلوها و آق قویونلو ها هر دو از طوایف و ایلات ترکمن و سُنی بودند که افزون بر بارکردن سیستماتیک زبان ترکی به مردم ، با نمادهای تشیع نیز ناسازی میکردند. ستمهای مذهبی و میهنی در آفدُم ها(اواخر) این زنجیره افزایش یافت و می توان شورش صفوی را پاسخی به این وضعیت چیرگی تحلیل کرد. شورشی که از یکسو زبان فارسی را پایدار می کرد و از سوی دیگر تشیع را مذهب میهنب و رسمی ایران اعلام می نمود.
در فرمانرانی ترکمنهای آق قویونلو و قرا قویونلو ، میتوان گمانه زد که پشتوانه فرماروایی زبـان ترکی و نیاز مردم بـه تـماس با عمّال حکومت، مایه آشنایی فهلوی زبانان برخی شهرها با زبان نو رسیده و پس نشینی آرام فهلوی شده باشد؛ درست به همان شُوند و به همان چهره ای که در آسیای کوچک با ورود تـرکها و حفرمانرانی آنها کم کم بومیان«رومی»تبار ترک زبان شدند.
***
زنده یاد ریاحی در اثری به نام ملاحظاتی درباره زبان کهن آذربایجان دگرگشت زبانی در این دوره چنین بررسی می کند:
این را میدانیم که نخستین بار با رسیدن ترکمنهای سلجوقی در نیمههای سده پنـجم به آذربایجان، زبان ترکی به گوش مردم فهلوی زبان شهرهایی که بر سر راه بودند ، رسید. دویست سال پس که به مایه همه نشانه ها هنوز بیشینه مردم آذربایجان به زبان کهن خود سخن مـیگفتند، حـمد اللّه مستوفی در«نـزهة القلوب»درباره خوی نوشت: «مردمش سپید چهره و ختایی نژاد و خوب صورتاند، و بدین سبب خوی را ترکستان ایران خوانند». از اینجا بـر میآید که شاید نخستین شهری که زبان کهن را از دست داده، خوی بـوده و شُوندش روشـن است. خوی بر سر راه لشگر کشی و کوچ ترکمنها به آسیای کوچک جای داشت و با وضع سرزمینی همیار بـرای ایستایی از راه رسیدگان شایسته بود. در سالهای 456-454 مردم خوی چندین بار با سپاه طـغرل سـلجوقی جـنگیدندو در 463 الب ارسلان خوی را مرکز گردهمایی سپاهیان برای آفند به روم جای داد. سپس سنجر خوی را با خاص گـرفت(یعنی خالصه سلطنتی کرد).
در خود تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) ، پایتخت ترکمنها، چنان که از منسرچشمه های پیش گفته بر میآید و با بررسی اجمالی وضع چامه سرایان آن شهر در«تذکرهء تحفهء سامی»بیان خواهیم کرد،تا آفدم های(اواخر) سده دهم هـنوز زبـان پیشین دگر نشده بود و احتمالا دگر گشت بُرِشی(قطعی) در جنگهای پس از شاه تهماسب با عثمانیها و اشغال بیست ساله تبریز پیش از شاه عباّس بزرگ انجام پذیرفته است.
آنچه از «روضات الجنان» حافظ حسین کربلایی تبریزی (متوفّی 997) و رسـاله انـارجانی (نوشته شده در 994-985) بارها در گفتارهای پژوهشگران گفته شده، نیروداد(تایید) این نگر است که تا پایان سده دهم هنوز زبان فهلوی یا آذری در تبریز و بیشتر شهرهای آذربایجان، آزگارا از میان نرفته بوده اسـت. اولیـا چلبی جهانگرد بسیار نامدار ترک هم که به گفته خود دو بار در سالهای 1051 و 1056 به آذربایجان آمده، به دوام زبان فهلوی در پارهای برزن ها(نواحی) نَمارهایی( اشاراتی) دارد. وی درباره تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) می گوید: « رعایا و ارباب معارف آن به فارسی(احتمالا یعنی فـهلوی) تـکلّم مـی کنند.»
بر پایه سرچشمه های روامند(معتبر) میتوان گـفت کـه در تـبریز ، تا آفدم های(اواخر) سده دهم هنوز زبان پیشین دگری نیافته بـوده و احتمالا دگر گشت زبان در تبریز را باید در همان سالهای جنگ و هراس و گریز و ویرانی و بیشتر همزمان با اشغال بیست سـاله تـبریز از 993 تـا 1012 و کشتار همگانی مردم شهر به دست عثمانیها و فروش زنان و دختران تبریزی در بازرهای استانبول جستجو کرد.
اولیـا چلبی درباره مردم نخجوان می گوید : بـه زبـان دهقانی سخن می گویند، امّا عارفان و چامه سرایان و ندیمان ظیفشان با ظرافت و نزاکت به زبان پهلوی و مغولی که زبـانهای دیربن اسـت سخن میگویند. شهر نشینانشان هم به زبانهای دهقانی، دری، فارسی، غازی[:تاری؟]، پهلوی سخن می گویند... ترکمنهایی که در برزن های(نـواحی) مـختلف آن سـاکنند ، گویش های مختلف مغولی دارند.»وی درباره مراغه گوید:«بیشتر زنان مراغه به زبان پهلوی گفتگو میکنند».
سخن او دربـاره زبـان زنـان مراغه، فصل رسالهء انارجانی را در«تواضعات اناث تبریز»به زبان کهن به یاد میآورد و دانسته میشود کـه خـانه نشینی زنان و دوری آنها از فراهماد(اجتماع) و بینیازی آنها از گفتگوهای دیوانی و بازاری سبب شده که طـبعا دگـر گـشتهای زبان رد گفتگوهای آنها کمتر و دیرتر اثر بگذارد.
در میان طبقات و گروههای مختلف مردم هم زمان و تـاریخ دگری زبان یکسان نبوده است. نمونه وار پس از خیزش شاه اسماعیل، بازماندگان مردم شـافعی، چندی زبـان کـهن را نگهداشته کرده و در برابر ، قزلباشها به زبان نوین سخن میگفتهاند. چنانکه گفتیم، واپسین سرچشمه، از واپسین یادگارهای زبان کـهن در آذربـایجان، مسطورات جنگ مکتوب در 1125 است که دو بیتیهای رازی «مهان کشفی» چامه سرای نمین آذربایجان در آن آمده و از آنجا دانسته مـیشود کـه چامه فهلوی نجم رازی با پانصد سال واخیده(فاصله) زمانی و یک صد فرسنگ واخیده(فاصله) جا ، هنوز در اپاختر خاور (شمال شـرق) آذربـایجان، به زبـان مردم بوده است.
از آنچه گفتیم چنین هوده(نتیجه) میشود که زبان ترکی نخست در دروازه برونی آذربایجان در خوی جا خوش کرد و نواحی کوهستانی اپاختر خاور آذربایجان ، همان جاهایی که هنوز بازمانده هایی از آذری بـر سـر زبانهاست، واپسین جاهایی بوده که ترکی در آنها راه یافته است.
این نکته هم گفتنی اسـت کـه تا کنون در بررسی پرسمان زبان کهن آذربـایجان، تنها بـه نَمارهای(اشـارات) نویسندگان پیشین، یا دو بیتیها و گزاره های بازمانده در نسک ها، یا بـه گـویش کهن مردم روستاهایی که هنوز آن را در گفتگو به کار میبرند پروا شده است. آنـچه مـانده و میتواند پرسمان را از دیدگاه تازهای باز نـماید و هوده های تـازهتری بـه دسـت دهد، بررسی باریکتر رویدادهای تاریخی و وضع فراهمادی(اجتماعی) و نـیز درنگ بیشتر در زندگی و آثار چامه سرایان و نثر نویسان هر شهر در دورههای گوناگون اسـت. به ایـن چم(معنی) که اصولا بیشینگی(کثرت) یا کمینگی(قـلّت) چامه سرایان پارسی گوی در هـر دوره در هـر شهر، روشنگر وضع زبان در آنجا و نشانه ای اسـت بر اینکه زبان گفتگوی بیشتر مردم آنجا یک زبان ایرانی بوده است.
این وبگاه با پرهیز از هرگونه پرسمان های سیاسی ، تنها به پرسمان های تاریخی ، فراهمادی و فرهنگی می پردازد و نه به پرسمان های سیاسی اندر می شود و نه دلبستگی ای به اندر شدن به آن دارد. سیاست و کارهای سیاسی کار ما نیست.