روشن نمایی :
در ویرایش این نوشته، ما از نسک (کتاب) «پارسی بگوییم، تازی نگوییم» ، برای سره نویسی واژه های تازی به پارسی بهره گرفته ایم.
آدلر، پنج جایگاه روانشناختی را نمایان کرد :
- فرزند نخست
- فرزند دوم از تنها دو فرزند
- فرزند میانی
- فرزند آفدم(آخر)
- تک فرزند
فرزندان نخست
بِکارا (معمولا) آبشخور(مورد) پروای(توجه) بسیار جای(قرار) میگیرند و در بازه زمانی ای که او تکفرزند است، بِکارا(معمولاً) به خدلگذر اینکه آتشدان(کانون) پروا میباشد تا اندازهای نازپرورده است. او گرایش دارد به اینکه همباوری پذیر(قابل اعتماد) و سخت کوش باشد و بسوی کامیابی تلاش میکند. ویک(اما) هنگامیکه که برادر یا خواهر نوین دراینده(وارد) نمایش میشود، او پروادار(متوجه) میشود که از جایگاه دلخواه خود برکنار شده است. او دیگر یکتا یا مگری(استثنایی) نیست و شاید به آسانی باور کند که این تازه وارد (یا رنجرسان(مزاحم)) مهری را که به آن خو گرفته بود را میرباید. آدلر در این زمینه از "سهش(احساس) برکناری" سحن میگوید.
فرزند دوم
در جایگاه واگردانی(متفاوتی) جای دارد. از دمی که او به جهان میآید، پروا(توجه) را با فرزند دیگر بخش میکند. فرزند دوم بِکارا(معمولاً ) جوری رفتار میکند که انگار در همتازی(مسابقه) هنبازی(شرکت) دارد و همگانه(عموماً) در همه گاه ها(اوقات) با چابکی آزگار(کامل) پیش میرود. به نگر میرسد که گویی فرزند دوم زیر آموزش پیشی گرفتن از برادر یا خواهر بزرگتر جای دارد. این تلاش همچشمی(رقابت)جویانه میان دو فرزند نخست، بر روند زندگی آینده آنها هنایش(تأثیر) میگذارد. فرزند دوم کارادانی ای را برای یافتن خجک های(نقاط) ناتوانی در فرزند نخست پرورش میدهد و تلاش میکند با بدست آوردن کامیابیهایی که فرزند نخست به آنها دست نیافته است، آفرینگویی پدرمادر و دانشگاران(معلمان) را برانگیزد. اگر یکی از آنها در زمینه ویژه ای با جربزه(استعداد) باشد، دیگری با پرورش دادن تواناییهای دیگر برای کِشانید(جلب) پروا تلاش میکند. فرزند دوم بِکارا (معمولاً) ناهمتای(متضاد) فرزند نخست است. او همچنین نوآور و جویا است.
فرزند میانی
بیشتر می سهد(احساس میکند) کنار گذاشته شده است. این فرزند شدنی است به نا دادگرانه بودن زندگی باورانیده(متقاعد) شده باشد و بسهد(احساس کند) فریب خورده است. این فرزند شدنی(ممکن) است نگرش «من بدبخت» را برگزیند و کودک دشواریسازی شود. با این همه، فرزند میانی به ویژه در خانوادههایی که ستیز(تعارض) دارند، شدنی است بنیادگزار آشتی شود، کسی که هلیدها(اوضاع) را سر و سامان میدهد. اگر چهار فرزند در خانواده باشند، فرزند دوم بیشتر مانند فرزند میانی می سهد(احساس میکند) و فرزند سوم آسانگیرتر و فراهمادی تر(اجتماعیتر) خواهد بود و شدنی است با فرزند نخست همپیمان(متحد) شود.
فرزند آفدُم (آخر)
همیشه کوچولوی خانواده و از همه نازپروردهتر است. او نگار(نقش) ویژه ای(خاصی) برای بازی کردن دارد زیرا دیگر فرزندان از او جلوتر هستند. فرزندان آفدُم(آخر) رهگذار(مسیر) خود را میروند. آنها بِکارا(معمولاً) به شیوههایی می گوالند(رشد میکنند) که هیچکس دیگر در خانواده به آن نیندیشیده است.
تک فرزند
دشواری های ویژه خودش را دارد. با اینکه او چند ویژگی انباز(مشترک) با فرزند نخست دارد (چیم(یعنی) انگیزه پیشرفت بسیار)، توانش(امکان) دارد یاد نگیرد با کودکان دیگر همکاری کند. او می آموزد با بزرگسالان خوب کنار بیاید، همانگونه که آنها جهان خانوادگی نخستینه را سازمان دادند. تک فرزندان بیشتر از سوی(توسط) پدرمادرها لوس میشوند و شاید به یکی یا هر دوی آنها وابسته شود. توانش(امکان) دارد تک فرزندان بخواهند همیشه آتشدان(کانون) پروا باشند و اگر جایگاه آنها به ویتنگ(خطر) بیفتد آن را نامیانجیگرانه(غیر منصفانه) میدانند.
جایدادگی(ترتیب) زایش(تولد) و برداشت تک(فرد) از جایگاهش در خانواده با روالی(نحوهای) که بزرگسالان با دیگران همکاری میکنند بستگی بسیاری دارند. تک ها(افراد) در کودکی شیوه ویژه ای را برای برجای(برقرار) کردن بستگی(ارتباط) با دیگران فرا میگیرند و نگاره(تصویر) نمایانی را از خودشان سازمان میدهند که آن را به همکاریهای بزرگسالی خود ترابر(منتقل) میکنند. در درمان آدلری، کار کردن روی پویشهای خانواده، بویژه بهم بستگی های(روابط) میان خواهر- برادرها نگار(نقش) کرامندی(مهمی) را بر دوش(عهده) دارد. گرچه خودداری از کلیشهسازی تک ها(افراد) کرامندی(اهمیت) دارد ولی به ما کمک میکند تا بدانیم چگونه گرایشهای منش(شخصیت) که در کودکی در ردّ(اثر) همچشمی خواهر- برادرها آغاز شدهاند، در سرتاسر زندگی بر تک ها(افراد) هنایش(تأثیر) میگذارند.
پس پیرامون(محیط) نخستینه(اولیه)، نهشهای(شرایط) خانوادگی و چگونگی گونه سهش(احساس) خودکم بینی(حقارت)، سهش های(احساسات) فراهمادی(اجتماعی)، و گرایش به نیروخواهی(قدرتطلبی) در برگماشتن(تعیین) سو و شیوه زندگی هنایشگرند(مؤثرند). بدین چم(معنی) که شیوه زندگی هر تک، بر شالوده آرمانهایش، به راهی برگماشته(تعیین) میشود که کس را در برابر سهش(احساس) نا درغالی(نا امنی) برامده از سهش(احساس) ناشایستگیش نگهبانی کند. شیوه زندگی میتواند زاینده جربزه ها(استعدادها) و رفتارهای هنایا(موثر) و سودمند باشد و یا آنکه به جبرانهای پیشروی (افراطی) و ناتندرست(ناسالم) پایان پذیرد. نمونه وار، شیوه زندگی یک کودک ناخواسته و رانده شده با ویژگیهایی چون بدبینی، کینهتوزی و روی گرداندن و گریز از فراهماد(اجتماع) همراه خواهد بود.
شیوه زندگی آدلر را خشنود نکرد، زیرا به نگر انگاشتی(مفهومی) ساده و مکانیکی بود و سرانجام در راه جستجوی ویچرت(اصلی) پویاتر به انگاشت(مفهوم) «من نوآور» دست یافت. آلفرد آدلر دلبسته بود در مهمانی ها با گمان در آبشخور(مورد) جایدادگی(ترتیب) زایش(تولد) تک ها(افراد) در خانواده شان آنها را شگفت زده کند. یکی از پرستا های(خدمت های) کرامند(مهم) آدلر در روانشناسی، نمود(ارائه) دیدگاه(نظریه) «جایدادگی زایش فرزندان و ریخت گیری منش آنان» می باشد.آدلر باورمند بود که جایدادگی زایش، کنشگر(عامل) فراهماد(اجتماعی) هنایشگذار(تأثیرگذار) و کرامندی در کودکی است. کنشگری که شیوه زندگی تک را ریخت می دهد. به نگر آدلر گنشگر دیگری که در برگمارش(تعیین) منش(شخصیت) فرزندان کرامند است، نهاد(جنسیت) آنان است. پسری که در خانواده ای پُر پسر به جهان می آید، بسته به گونه برخوردی که با او می کنند، ویژگی هایی به سختی مردانه یا به سختی زنانه می یابد.