روشن نمایی :
در ویرایش این نوشته، ما از نسک (کتاب) «پارسی بگوییم، تازی نگوییم» ، برای سره نویسی واژه های تازی به پارسی بهره گرفته ایم.
سه شنبه 08 مرداد 1392 ، شناسه خبر: 1491
بهزاد خالوندی: سخنان دکتر میرجلال الدین کزازی پیرامون کرمانشاه همیشه در کانون پروای نخبگان و دلبستگان به تاریخ و فرهنگ این بزرگ شهر کردنشین بوده و بازتاب های گسترده و واگردانی را نیز در پی داشته است. در این سال ها گفته های این پژوهشگر و نویسنده برجسته کُرد حوزه زبان و ادبیات پارسی پیرامون جایگاه تاریخی گویش فارسی کرمانشاهی چم گویی ها(تفسیرها) و جای گیری های واگردانی را در پی داشته است. به ویژه تازه ترین گفتگوی این پژوهشگر برجسته کرمانشاهی با "فصلنامه گفتگو" بازتاب های پرواپذیری داشت و واکنش های گوناگونی را نیز در پی داشت. دکتر میرجلال الدین کزازی در این گفتگو خواهان آن بود که پرسشها و ناروشنی های انپوسیده(موجود) بی پرده و روشن با وی در میان گذاشته شوند تا او به آن ها پاسخ گوید. گفتگوی پیش رو دارای نکته های درنگ پذیری است و نخبگان و دلبستگانبه تاریخ و فرهنگ کرمانشاه را با لایه هایی کمتر کاویده شده از اندیشه ها و آرای دکتر میرجلال الدین کزازی کردستانی ، پیرامون این شهر بیشتر آشنا خواهد کرد.
آقای دکتر! در این سال ها تفسیرهای بسیاری در آبشخور دیدگاه های شما پیرامون تاریخ شهر کرمانشاه و زبان روان در آن مطرح شده است و تَکان(افراد) بسیاری در همداستانی و یا رودررویی با آن سخن گفته اند. در نخستین پرسش بفرمایید مردمان نشسته کرمانشاه، شهری که زادگاه شماست و همیشه با شیفتگی از آن یاد می کنید، از نگر تیره "کُرد" هستند یا اینکه نگر دیگری دارید؟
من به راستی از این پرسش درشگفتم، زیرا پرسشی است که پاسخ آن از پیش برای هر کسی که اندک آشنایی با کرمانشاه و کرمانشاهیان داشته باشد روشن است. بی هیچ گمان کرمانشاهیان، کرمانشاهیانِ ناب و نژاده، کسانی که در کرمانشاه زاده شده اند، نه آنان که از شهرهای دیگر به کرمانشاه کوچیده اند ، از تیره و تبار کردان هستند. کرمانشاه همواره از دیر زمان یکی از شهرهای کردنشین ایران بوده است. من گمان نمی کنم هیچ پژوهنده ای، در این داستان گمانمند باشد.
این گمانه بر چه پایه ای استوار است و اسناد تاریخی و یافته های پژوهشی پرواپذیر در این زمینه کدام ها هستند؟
بر پایه انگیزه های گوناگون. یکی آنچه جغرافیانویسان کهن درباره دودمان و تبار کرمانشاهیان نوشته اند. به هر روی کرمانشاه بخشی از ماد بزرگ است. کردان هم در روزگاران کهن تاریخی در شهرهای ماد می زیسته اند. در سنگنوشته پادشاهان آشور از مردمی به نام "گورتی" سخن رفته است که آن ها را مردمانی دلیر و جنگاور شمرده اند. "گورتی" را ریشه واژه "کرد" می دانم. سرزمین این مردم در همین بوم، بومِ کرمانشاه دانسته شده است. این کهن ترین نوشته تاریخی است که در آن سخنی از کردان رفته است. اگر آنچنان که گفتم "گورتیان" را همان کردان بنامیم. از سوی دیگر کرمانشاه در بومی جای گرفته است که مردم آن کُرد هستند. چگونه می تواند بود که از دید تیره شناسی کرمانشاه آبخُستی (جزیره ای) باشد. بی گمان کرمانشاهیان کرد هستند.
جای گیری شما درباره ریشه تیره ای مردم کرمانشاه آزگارا روشن است. ولی با اینحال برخی با پروا به جای گیری های سال های واپس(اخیر) شما باورمندند دکتر کزازی به دنبال این است که بگوید کرمانشاهی ها کُرد نیستند. این پندار از کجا سرچشمه می گیرد و شما چه پاسخی به این داوها(ادعاها) دارید؟
من هرگز چنین سخنی بر زبان نیاورده ام و هرگز در جایی ننوشته ام. اگر کسی در این زمینه گفته ای یا نوشته ای را از من فراپیش بنهد، سپاسگذار خواهم شد. شاید این دریافت نادرست از آنجا پدید آمده باشد که من گفته ام و هنوز هم می گویم که زبان کرمانشاهیان - تنها شهروندان کرمانشاهی - گونه ای گویش از زبان پارسی بوده است که آن را پارسی کرمانشاهی می نامیم. در زبان چرا، من بر این باور هستم که کرمانشاهیان همیشه به زبان کُردی سخن نمی گفته اند. در روزگاری از تاریخ کرمانشاه گویشی از زبان پارسی در این شهر روایی یافته است. کرمانشاه از دید زبانی به آبخُستی یا جزیره ای می ماند در دریایی از زبان کُردی.
چیم(یعنی) به باور شما مردم کرمانشاه در کنار گویش کردی کرمانشاهی، به زبان فارسی کرمانشاهی هم سخن گفته اند.
بی گمان سخن همین است. من همواره گفته ام و نوشته ام که برپایه هنجارها و ویژگی های زبانشناسی تاریخی، گویش فارسی کرمانشاهی را نمی توان گویشی نو پدید دانست که در یک سده یا چند دهه پیش آغاز گرفته باشد، زیرا کاربردهایی، واژگانی و ساختارهایی در گویش فارسی کرمانشاهی است که نشان می دهد این گویش پیشینه ای دیرینه دارد. من در پاره ای از نوشته های خود نمونه هایی را که گویای دیرینگی این گویش است یاد کرده ام، نیازی نمی بینم در این گفتگو به آن ها بپردازم. اما ما در کرمانشاه گویشی کُردی را هم داشته ایم و هنوز هم داریم که آن را کُردی کرمانشاهی می نامند. کردی کرمانشاهی بیشتر در روستاها و همچنین در میان آن خانواده های ناب و نژاده کرمانشاهی که به این گویش در خانه سخن می گویند، روایی دارد. تا دو دهه پیش مردم کرمانشاه در بیرون از خانه به فارسی کرمانشاهی سخن می گفتند. شما به هر نهاد دولتی به هر اداره ای، به هر بزمی و انجمنی می رفتید زبان فراگیر فارسی کرمانشاهی بود. اما خانواده های کهن و نژاده کرمانشاهی در خانه با خانواده خود کردی سخن می گفتند. اینکه چرا در میانه شهرهای کردنشین در کرمانشاه گویش فارسی پدید آمده است، پرسشی است بنیادین که می بایست پاسخی سنجیده و دانشورانه برای آن داشت. یک پاسخ این است که چون کرمانشاه بر سر راه کاروان ها بوده است، مردمانی از گوشه و کنار ایران زمین از این شهر می گذشته اند تا به سوی سرزمین های باخترینه تر بروند. مردم کرمانشاه از آن روی که به گفتگو و به داد و ستد با این راهیان که زبانشان زبانِ فراگیر همه ایرانیان چیم(یعنی) زبان پارسی بوده، نیاز داشته اند پس این زبان را به کار گرفته اند. اندک اندک این زبان گسترش و روایی گرفته است و زبان شهروندان کرمانشاهی شده است. شما اگر در کرمانشاه آمار بگیرید، شماری بسیار از کرمانشاهیان با زبان کردی آشنایی ندارند یا اگر آشنایی دارند این آشنایی آنچنان نیست که بتوانند در گفتار از آن بهره ببرند. زیرا آنچنان که گفتم زبان شهروندان کرمانشاهی، زبان کردی نبوده و فارسی کرمانشاهی بوده است. کسان دیگری نیز از شهرهایی دیگر به کرمانشاه آمده اند و سال ها در آن مانده اند، آنان نیز به همین پارسی کرمانشاهی سخن می گویند. من این نکته را هرچند بارها از آن سخن گفته ام هم بیافزایم که شهروندان کرمانشاهی چه به پارسی کرمانشاهی سخن بگویند یا به کردی، از دید من یکسره یکسان است. پارسی کرمانشاهی اگر شش روز پیش آغاز گرفته باشد یا ششصد سال پیش در چشم من هیچ واگردانی نخواهد داشت، زیرا زبان کردی یا هر زبان بومی ایرانی هیچ ستیزی با زبان پارسی ندارد. زبان پارسی نواده زبان ها و گویش های بومی است. گونه دگرگون شده ی این زبان ها و گویش هاست. زبان پارسی چون در ایران پس از اسلام زبان فراگیر فرهنگی و دیوانی در سراسر این سرزمین شده است و در جغرافیای گسترده ای به کار رفته است، پویایی بیشتری یافته است. آن زبان ها و گویش های بومی دگرگونی یافته اند. از اینرو زبان پارسی به "نواده" می ماند و آن زبان ها و گویش ها به "نیا". چگونه می توان پذیرفت و روا داشت که در میان "نواده" و "نیا" ستیز، کشمکش و رویارویی باشد. اگر "نواده" "نیا" را خوار بدارد خود را خوار داشته است، اگر "نیا" "نواده" را، به همان سان. زبان کردی و گویش های این زبان مانند هر زبان و گویشِ بومی کهنِ دیگر در پهنه ایران زمین گرامی و ارزشمند است. بارها گفته ام و نوشته ام که اگر واژه ای از هر کدام از این زبان ها بمیرد ایرانی جان آگاه، خویشتن شناس و میهن دوست به سوگ خواهد نشست. زیرا مرگ یک واژه، مرگ بخشی از فرهنگ است.
با این تفسیر در شهر کرمانشاه، "نواده" و "نیا" کدام ها هستند؟
من که این را روشن گفتم. بی گمان "نیا" زبان کردی است و "نواده" زبان پارسی کرمانشاهی است. زیرا زبان کردی در سنجش با زبان پارسی، کهنتر، نابتر و نژاده تر مانده است. از دید ساختار اگر با نگاهی کلان بنگریم زبان کردی از دید تاریخ زبان یکی از کهن ترین و نژاده ترین زبان های ایرانی است، در روزگار روایی ای که آن را ما روزگار ایرانی میانه یا ایران باستان می نامیم. در زبان کردی هنجارها، ساختارها و واژگانی هست که یادآور زبان الفبایی پارسی باستان و یا زبان پهلوی اند. بارها گفته ام و نوشته ام اگر ما بخواهیم زبان پارسی را به نیکی بشناسیم ناچاریم گویش ها و زبانی های بومی ایران را شناخته باشیم، به همان سان که اگر شما بخواهید نواده را به نیکی بشناسید نخست باید نیا و تبارنامه آن نواده را دانسته باشید. چگونه شدنی است که من بخواهم زبان کردی را خوار بدارم. اما گرامیداشت زبان کردی یا هر زبان و گویش بومی دیگر به هیچ روی به ماناک خوارداشت زبان پارسی نیست. این زبان، زبان فراگیر همه ایرانیان است. همه ایرانیان کردی نمی دانند که با آن ها کردی سخن بگویند یا لری، بلوچی، پارتی و هر زبان و گویش بومی دیگر. پس همواره در درازنای تاریخ ایران به زبانی فراگیر نیاز بوده است که تیره های گوناگون ایرانی به یاری آن با یکدیگر سخن بگویند و پیوند بگیرند. در ایران پس از اسلام این زبان ، زبان پارسی دری است که از دید جغرافیایی به استان "پارس" یا "فارس" هم باز نمی گردد، بلکه زبان خراسانیان کهن بوده است. آنجا پارسی به چم ایرانی است. زبان پارسی دری درست برابر است با اینکه بگویید زبان ایرانی یا زبان دری ایرانی. این است که همه این بدفهمی ها بر می گردد به داوری های شتاب زده.
آقای دکتر! به نگر می رسد شما بیشتر از دید زبانشناسی به داوری در این آبشخور کرامند پرداخته اید و دیگر کنشگرها نادیده گرفته شده اند. نمونه وار در شهر کرمانشاه همه ترانه های فولکلور از دیرباز تاکنون با گویش کردی در همین شهر روان هستند. شما هیچ ترانه فولکلوری با گویش پارسی کرمانشاهی نمی بینید. فرهنگ فولکلور این شهر هم کم و بیش همین جایگاه را دارد. پرسشی که پیش می آید این است چگونه شدنی است گویشی به نام فارسی کرمانشاهی از دیرباز تاکنون در میان مردم روان بوده باشد ولی در فولکلور شهری ناگریز یک ترانه با این گویش ساخته نشده باشد. آیا نمی اندیشید نادیده گرفتن دیگر کنشگرها رون(باعث) گونه ای نگاه یکسویه به ماجرا شده است؟
من چه نیازی دارم که یکسویه به این هنجار فرهنگی اجتماعی بنگرم. اگر روزگاری من بخواهم در میان کردی و فارسی کرمانشاهی هوادار پارسی کرمانشاهی باشم یکسویه می نگرم و یا اگر بخواهم هوادار کردی کرمانشاهی باشم به همان سان. همه این زبان ها در چشم من گرامی هستند. اگر کسانی گفته ها و نوشته های مرا شنیده باشند و خوانده باشند می دانند که من شاید بیش از هر کرمانشاهی دیگر درباره زبان کردی، ارج و ارزش و نژاده گی آن گفته ام و نوشته ام. این نشانه دلبستگی من به زبان کردی است. در ریشه شناسی واژگان و در پیشداشت سرگذشت واژگان هرجا نیاز بوده از زبان کردی بهره برده ام. پس چرا من می باید یکسویه داوری کنم. شاید من به خطا بروم. من هرگز نگفته ام که آنچه را که می اندیشم بی چند و چون است. این دید و باور من آنچنان که گفته شد بر پایه واژگان، کابردها و ویژگی هایی استوار شده است که از دید دانش زبانشناسی تاریخی در پارسی کرمانشاهی می بینیم. اگر این گویش در زمان قاجار پدید آمده بود ما هرگز این دیرینگی ها را نمی توانستیم در آن بیابیم.
برخی از پژوهشگران بر این باورند واژه هایی مانند "هشتن" که شما همیشه برای دیرینگی فارسی کرمانشاهی گواه می آورید، در کردی کرمانشاهی هم روایی دارد و دیگر این واژه ها هم با اندک دگرگونی سرسخن فارسی کرمانشاهی به خود گرفته اند. هچنین آن ها این زمینه را نیز مطرح می کنند که کوی های "چنانی"، "برزه دماخ" و "فیض آباد" به سرسخن پیکره ویچرت(اصلی) و دیرین شهر با گذشت سال ها هنوز هم دگری چندانی نکرده و نشستگانش همچنان به زبان کردی سخن می گویند. بنابراین نباید تنها ادارات و عرصه همگانی را سنجه گرفت.
ببینید واگردانی(تفاوت) اینجاست. شما اگر به سنندج بروید می بینید که مردمان آنجا با خود کردی سخن می گویند، اما در کرمانشاه، کرمانشاهیان در بیرون از خانه با خود پارسی سخن می گویند یا شاید هم باید بگویم می زدند. برای اینکه شما کرمانشاه امروز را که نمی توانید سنجه بگیرید. در پی جنگ و کوچ های گوناگون، رفتار فرهنگی، زبانشناختی و تیره شناختی این شهر دیگرگون شده است. ویک در آن سالیانی که من در کرمانشاه می زیستم اینچنین نبود و بیرون از خانه به پارسی کرمانشاهی سخن می گفتند و پاره ای از خانواده ها - نه همه آنان - نیز در درون خانه با خانواده خود به کُردی کرمانشاهی سخن می گفتند. از سوی دیگر زبان یکی از هنجارهای فرهنگی است. اگر نیاز باشد موسیقی و ترانه های مردمی دیگرگون بشود، بایستی صدها سال، هزاران سال این دگرگونی پایدار مانده باشد تا موسیقی و دیگر هنجارهای ژرف مردمی، خوی و رسم و راه، رفتارهای کرمانشاهی و هنجارهای زیستی در کرمانشاه دگرگونی بپذیرد. خوب هنوز کرمانشاهی کردی مانده است. ترانه های کرمانشاهی هم چون ترانه های مردمی هستند، به زبان کردی سروده شده اند. اما ما ترانه سرایانی داریم که زیباترین ترانه ها را به پارسی سروده اند. مانند معینی کرمانشاهی که در ترانه سرایی ایران یکی از برجستگان است.
خب این سروده ها فولکلور نیستند، به هر حال ایشان هنوز زنده اند.
بله، من خواستم به شما بگویم که این دو را ما باید از هم جدا کنیم. ترانه های مردمی سراینده ندارند، این ها در شمار میراث فرهنگی است که از گذشتگان به آیندگان می رسد. ریشه این ترانه ها بسیار کهن تر از آن زمانی است که پارسی کرمانشاهی در کرمانشاه آغاز گرفته است. اما خواست من این بود که اگر سراینده ای امروز بخواهد به زبان پارسی ترانه ای بسراید، می تواند معینی کرمانشاهی بشود. هیچ ناسازی در میانه پارسی و کردی نیست و این چند و چون از دید من از بیخ و بن بیهوده است. من دوباره می گویم هرگز بر آن نیستم که آنچه من می اندیشم بی چند و چون درست است. من برپایه برهان هایی و نشانه هایی تاکنون بر آنم که پارسی کرمانشاهی از دید تاریخ زبان پارسی به روزگاران پیش از مغول بازمی گردد. اما اگر دانشمندی بی هیچ خشک اندیشی، تنگ بینی، دانشورانه، سخن سنجانه و زبان شناسه بر من روشن کرد که پارسی کرمانشاهی از روزگار قاجار آغاز شده است من بی هیچ چند و چون سخن او را می پذیرم.
یکی دیگر از شوند آوری ها(استدلال ها) این است که در سفرنامه های دوران قاجاریه به کردی بودن زبان کرمانشاهیان نَمار(اشاره) شده است. نمونه وار در سفرنامه اوژن اوبن سفیر آنگاه فرانسه در روزگار قاجار آمده است در کرمانشاه بیشتر سران ایلات کرد نماد اشرافیت شهری به شمار می روند. مهتر ایل زنگنه بزرگترین دارای میانبند(منطقه) شمرده می شود. یا آبشخورهای دیگر.
این نشانه ای نیست که ما بتوانیم بر آن بنیاد کنیم. بزرگانی که بر کرمانشاه فرمان می رانده اند یا به ویژه بر ایل ها، کرد بوده اند و با مردم خود به کردی سخن می گفته اند. سخن من تنها در کرمانشاه است. شهروندان کرمانشاهی گمان می رود که از چندین سده پیش آغاز کرده اند به پارسی سخن گفتن. از همین روی در کرمانشاه گویشی پدید آمده است که آن را گویش پارسی کرمانشاهی می نامیم. هرگز از دید زبانشناسی تاریخی نمی توان پذیرفت که در چند دهه گویشی پدید بیاید. اینکه از دل زبانی، گویشی برخیزد باید زمانی بسنده را پس خود داشته باشد و بایستی چند سده بگذرد تا در زبانی گویشی پدید بیاید. به هر روی آنچه من در این گفتار خوش می دارم بگویم این است که کرمانشاه زادگاه من است و آن را دوست می دارم و در پی آن کرمانشاهیان را چه به پارسی سخن بگوید چه به کردی و چه به هر زبان دیگر این مردم در چشم من گرامی اند. اگر من سخنی می گویم درباره زبان کردی، پارسی کرمانشاهی یا هر زمینه و هنجار فرهنگی و اجتماعی کرمانشاهی تنها در قلمرو دانش و پژوهش است در آنجا هم باید به ناچار به برهان استوار و دانشوارانه سخن گفت و گرنه دیگران آن سخنان را پذیرا نخواهند شد. آنجا جایی برای شورمندی نیست که کسی به زبانی و یا گویشی دلبستگی دارد به پاس آن دلبستگی بخواهد دیگران را هم به آن زبان و گویش بگرواند. این تلاش بیهوده خواهد ماند. آنجا تنها راه چاره دانش و برهان است. دوباره می گویم اگر کسی بیاید دانشورانه، به برهان، راست و روشن بر من آشکار بدارد که گویش پارسی کرمانشاهی شش روز پیش، شصت روز پیش، شش ماه پیش و یا در دوران قاجار آغاز گرفته است من با آغوش گشاده دیدگاه او را خواهم پذیرفت. اما راست این است که من تاکنون ندیده ام کسانی به هر انگیزه ای می خواهند نشان بدهند که کرمانشاهیان همیشه به کردی سخن می گفته اند، توانسته باشند با برهانی استوار این داو(ادعا) را به کرسی بنشانند. خود باورمندم موسیقی و فرهنگ فولکلور برهان پروا پذیری است. به هر حال تنها چهل سال از زیست نخستین تصنیف های فارسی کرمانشاهی می گذرد و چامه سرایان آن نیز هنوز زنده اند. اگر دیرینگی و گستره روان شدن این زبان آن اندازه گسترده بود چگونگی به گونه دیگری بود. پیش تر گفتم ترانه های مردمی پیشینه چند هزار ساله دارند. این ترانه ها پیشتر در روستاها رواج داشته اند، مانند "فهلویات" که از آن سخن رفته است. زبان پهلوی که چندین سده در ایران زبان گفتاری نبود و برافتاده بود، در روستاها هنوز روایی داشت. از همین روی کسانی مانند شمس قیس رازی ترانه هایی را که در روستاها پدید می آمد را "فهلویات" می نامیدند که "فهلوی" ریخت فارسی شده "پهلوی" است. ولی به نگر می رسد ترانه هایی مانند "گل ونوشه و باخ"، "آخ لیل و داخ لیل" و کپو سلیمانی" به گویش کردی کرمانشاهی هستند و واژه هایش صیقل خورده درون این شهر است. این نیاز به یک پژوهش تاریخی دارد تا شما ببینید زبان کردی این ترانه ها تا چه پایه با زبان کردی کرمانشاهی در روستاهای پیرامونی کرمانشاه واگردانی دارد. از سوی دیگر این سخن در جای خود پذیرفتنی است که یک ترانه باستانی کنون چه کردی یا به هر زبان دیگر که از گذشتگان به آیندگان به مرده ریگی می رسد در سرگذشت خود در راهی که می پیماید سوده تر، ساده تر و نرم ترمی شود، به همان سان که زبان ها چنین شده اند. ویک چون سرشت و ساختار ترانه های مردمی این است که سراینده ندارند و این ها را امروزیان از دیروزیان می ستانند، در گویش های کهن سروده می شوند. اگر ما از کردی کرمانشاهی ترانه ای را در جایی نوشته بیابیم آن را با همان ترانه که امروز در کرمانشاه خوانده می شود بسنجیم بی گمان در زبان این دو دگرگونی هایی رخ داه است هر چند که هر دو در کردی کرمانشاهی است به هر روی زمان مهر و نشان خود را بر هر چیزی می نهد.
این فولکلور همیشه روان در شهر کرمانشاه سندی زنده است. همچنین همه پوشاک بومی، دست افشانی های بومی و موسیقی های شادی و سوگ همگی از آن فولکلور کردی هستند و ناگریز یک نمونه فولکلور نا کردی هم در این شهر نمی بینید. چه پافشاری است که ما همه این ها را به روستا ها نسبت بدهیم. آیا دشوار است که بپذیریم این ها در کنار روستاها در درون شهر هم روایی داشته اند؟
آن ترانه هایی که در کردی کرمانشاهی روایی دارد و بر زبان مردم می گذرد و هنرمندانی مانند روانشاد اسماعیل مسقطی آن ها را می خواندند ، ترانه هایی جاودانه اند و در یاد و در نهاد هر کرمانشاهی مانده است و این ها در شهر کرمانشاه خوانده شده اند. سخن من این نیست که فلان روستایی این ترانه را ساخته است. سخن من این است که اگر این ترانه ها به کردی کرمانشاهی سروده می شوند در زمانی که زبان شهروندان فارسی کرمانشاهی بوده است، برمی گردد به پیشینه و خاستگاه بسیار کهنشان. خواست من این نبود که این ترانه ها تنها در روستا روان هستند. شهروندان این ترانه ها را به مرده ریگ از گذشتگان ستانده اند، چون در روستاهای کرمانشاه هنوز کردی کرمانشاهی کاربرد دارد و ما می بینیم که این ترانه ها به زبان کردی است. شاید اگر چند صد سال دیگر بگذرد در گویش فارسی کرمانشاهی هم روزگاری ترانه هایی مردمی پدید بیاید. خواست من از ترانه مردمی، ترانه ای است که سراینده آن دانسته نیست. امروز هم ما کسانی را در کرمانشاه داریم که به گویش فارسی کرمانشاهی ترانه می سرایند اما آن سنجه و پایه نیست برای اینکه امروز ساخته شده است به همین سان که در کردی می سرایند. آن ترانه ایی که در روزگاران کهن به یادگار مانده خواست من است.
کردی کرمانشاهی میراث دیرین این شهر است و حیف است که به سادگی از میان برود و در سخنان شما هم هویداست که این گویش را دوست دارید. اگر بزرگانی مانند شما به این عرصه وارد شوند بسیاری از دشواری ها پیش روی کردی کرمانشاهی برداشته خواهد شد و بسیاری با پشتوانه استوار تری وارد کار و تلاش در این عرصه خواهند شد. چرا تاکنون در این باره کاری نکرده اید؟
این پرسش، پرسش بسیار به جایی است. هرجا که می توانسته ام و به بسندگی با زبان کردی آشنایی داشته ام، از این زبان بهره گرفته ام و جستارهایی در پاره ای از واژگان زبان کردی نوشته ام و نشان داده ام آن واژگان به ژرفاهای تاریخ ایران برمی گردند. پدرم که خدایش بیامرزد نیز کردی می دانست. شما هر کدام از کتاب های من را که بنگرید که آنجا سخنی از ریشه شناسی واژگان رفته است نمونه های بسیاری از واژه های کردی خواهید یافت. اما اینکه من به کردی نمی پردازم از آن رو نیست که این را مایه خوارداشت خود می پندارم. هر ایرانی نژاده که در هر گوشه ایران زمین می زید و به گویش و زبانی ویژه سخن می گوید، می بایست گویش و زبان بومی خود را بشناسد و بکوشد آن را دانشورانه بکاود. یکی از بزرگترین آسیب های فرهنگی و اجتماعی در ایران کنونی آن است که خانواده ها به گویش و زبان بومی خود با فرزندان خویش سخن نمی گویند. از دید من این فاجعه ای فرهنگی است، چون بیم آن می رود این گویش ها و زبان ها اندک اندک از میان بروند. من دانشجویان را برمی انگیزم که پایان نامه خود را درباره گویش و زبان بومی خویش بنویسند و آن را دانشورانه بپژوهند. با یکی از روزنامه نگاران کرمانشاهی (آقای آهنگر نژاد) گفتگویی انجام دادم که به زبان کردی بود، اگر کسی بیانگارد اگر من به کردی دانشورانه نپرداخته ام از آن روست که این کار را خوش نمی دارم یا می پندارم مایه خواری و سرافکندگی من می شود ، صد در صد در گمان است و به گمراهی دچار آمده.
امیدوارم این گفتگو به این دیدگاه ها و داوری های وارونه بی پایه پایان دهد چون گاهی می بینم که پاره ای کسان رو با روی یا برای من نامه می نویسند و از من گلایه می کنند. امیدوارم که این گفتگوی دراز دامان با شما که پرسمانی را به راستی به یاری آن بررسیدیم و گشودیم، پایانی بنهد بر دیدها و داوری های ناساز و بی پایه.
سرچشمه :
www.seymare.com/149-2013-10-24-02-03-25.html